اصول بسياري در علم تفكر و شيوههاي متعددي در روش تفكر خلاق وجود دارند كه بيان ميكنند نظرات كليشه اي و ثابت براي مسائلي كه در باطن خود داراي متغيرهاي مختلف اند، درست نيست. مسائل حتي اگر هم ظاهراً مشابه هم باشند، الزاماً همانند هم نيستند و بدتر آنكه بعضيها فكر ميكنند هر حلقه اي دايره است. همۀ انسانها، بشر هستند اما هيچ دو انساني مانند هم نيستند و صدها و چه بسا ميليونها تفاوت دارند ...
آن دانشمندان لابد از ديدگاهي كه ميگويند درست ميگويند چون ميگوييد دانشمند هستند اما به نظر نميآيد كه بتوان در بارۀ اركان اصلي فرقه با اين قاطعيت و جزميت چيزي گفت. آنها درست ميگويند اما آيا اين كامل است؟ بعضي فرقهها هستند كه مركز ثقل آنها رهبر آنهاست و اگر اين رهبر كنار برود فرقه هم دچار انحلال ميشود اما فرقههاي ديگري را ميتوانيد ببينيد كه عامل حياتي آنها قرائتي است كه از دين دارند، يا كتابي است كه در دستشان است بنابراين در اين نوع فرقههاي تاريخي ومعاصر ميبينيد كه با وجود از دنيا رفتن رهبر، فرقه هنوز وجود دارد و بسيار گسترده تر از گذشته شده است.[1] اما فرقههايي هم بوده اند كه به محض ازدست دادن رهبر خود نابود شده اند چون اين تنها پيوندگاه آنها با تداوم در زمان بوده است. فرقههاي زيادي را ميتوان مثال زد كه حيات آنها وابسته به مناسك ديني آنهاست يا جنبۀ نفي آميزشان ... نميتوان مانند بسياري از امور ديگر در اين باره حكم قطعي داد بلكه بايد پديدۀ مورد نظر را كاملاً مشاهده و بررسي كرد و سپس قلب تپندۀ فرقه رايافت. شما هر چيز كه بخواهيد بعنوان عامل اصلي حيات بگوييد ميتوانيد در اينجا مثالهايي را بشنويد كه چيز متفاوتي را به شما نشان ميدهد.
2- رابطۀ فرقه و دين را چطور ميبينيد؟
فرقهها از اديان زاييده شده اند و اين از ويژگيهاي دين است كه چون تفسير پذير است و داراي تفاسير متعدد و قرائتهاي مختلف است، بطور طبيعي ميداني را براي تولد فرقهها پديد ميآورد. بنابراين اگر دين را يك درخت تصور كنيم فرقهها و مذاهب شاخههاي مختلف اين درخت هستند. اين اختصاص به دين خاصي ندارد. همۀ اديان داراي اين ويژگي هستند. اما بحث فرقههاي انحرافي به شاخه اي ميماند كه بر خلاف همۀ شاخههاي درخت رشد كرده حتي ممكن است مستقيماً از ساقۀ درخت روييده باشد و وجود آن ميتواند براي درخت خطرناك باشد.
3- اطلاعات شما در بارۀ فرقهها خيلي كامل و دقيق است. منابع مطالعاتي شما چيست؟
سالها پيش ما مركز راهبردي بررسي جنبشهاي معنوي و فرقهها را در كنار يازده مركز راهبردي ديگر داشتيم . با همكاري آن دوستان ما فرقهها و جريانهاي معنوي را در جهان تقريباً بصورت حضوري و ملموس مشاهده وبررسي ميكرديم. با بعضي از رهبران آنها از نوجواني ارتباط داشتم وسالهاي بعد اين تماس را به واسطۀ بعضي از دوستاني كه در خود آن فرقهها و جريانات بودند ادامه دادم ... منبع ديگر ما دانش الگوشناسي است. فرقهها، جنبشها، انقلابها و اديان همگي داراي الگوهاي بنيادي هستند و با شناخت اين الگوها بخصوص با تطبيق سير زماني آنها، شناخت مشاهده اي و حضوري تر حاصل ميشود اما در اين زمينه كتاب خاصي را مطالعه نكرده ام.
4- در صحبت قبلی شما اشاره داشتید که در وضعیت موجود، فرقههای انحرافی زیرزمینی شده اند و زیرزمینی شدن به تثبیت بیشتر در زمان حالا و گسترش بیشتر در آینده منجر می شود. چه دلیلی وجود دارد که فرقهها بعد از برخورد خشن و بعد از بسته شدن راههای تبلیغ شان، قویتر می شوند؟ ظاهر موضوع عکس این را نشان می دهد.
پدیدههای اجتماعی به محض مواجه شدن با خشونت، زیرزمینی می شوند. عمیق تر شوید می بینید، ویژگی اندیشهها هم همین است. به محض سرکوب، زیرزمینی می شوند. وقتی که تمایلات سرکوب شدند، خود را در جای دیگری نشان می دهند. فرقههای انحرافی هم بعنوان یک پدیده همین وضع را دارند. به محض آنکه احساس تهدید کنند زیرزمینی می شوند. اگر بوی برخورد خشن بیاید، فعالیت خود را به مناطق دور از دسترس تهدید کنندگان منتقل می کنند. عموماً و در تاریخ همینطور بوده و امروز هم همین است. اما دلیل قویتر شدن آنها. فرقهها وقتی زیرزمینی شدند، کیفیت گرا می شوند. قوة محرکة آنها در کمیت گرایی، خود را در مسیر کیفیت گرایی کانالیزه می کند. چون امکان شعاردادن از آنها سلب شده، به شعور ورزی روی می آورند و بنابراین تثبیت شده و ریشههای آنها عمیق تر می شود. در این فعالیت زیرزمینی، سیستم ایمنی آنها و بنابراین تضمین طول حیات و عرض اندیشههایشان بیشتر می شود. چون با خطر روبرو شده اند. هم این خطر را تدبیر می کنند و هم خطرات و احتمالات بعدی را. دچار دوراندیشی و تدبیر آینده می شوند. پس باز هم ریشههایشان بزرگتر و گسترده تر خواهد شد. آنها چون دیگر نمی توانند به شکل مستقیم دیروز وارد عرصه شوند، پوشش می گیرند و تبدیل می شوند و در قالب لفافههای جدید و متنوع امروز در جامعه ظاهر می شوند. همین شکل پذیریهای متعدد جدید، به گسترش آنها منجر خواهد شد. قبلاً آنها با یک گروه محدود در ارتباط بودند، کسانی که علائق مذهبی و معنوی داشتند. اما امروز آنها با مخاطبان مختلف روبرو هستند. ميبينيد يك رستوران است اما پوششی است برای یک فرقه. دکتر است اما مبلغ یک فرقه است. سیاستمدار و برنامهریز است ولی هویت فرقه ای او بر هویت سیاستمدار بودن اش برتری دارد. این استتار در قالبهای متنوع یعنی پیوند آن فرقه، از ابعاد مختلف با جامعه. قبلاً که آشکار بود یک پیوند داشت. حالا دهها پیوند دارد و انحلال یا تغییر و اصلاح آن بارها سخت تر و پیچیده تر از گذشته است ...
قبلاً می شد آن را ارزیابی کرد. بعنوان یک مسئله، شناسایی کرد، با آن در ارتباط بود و از طریق این ارتباط، شناختی حضوری و کارا بدست آورد. می شد با آن گفتگو کرد اما امروز او از دسترس تو خارج است. ارزیابی کردن حتی با اتکاء به پیشرفته ترین ابزارها و روشهای امنیتی، آنطور که باید امکانپذیر نیست.
5- آينده فرقهها را در ايران چطور ميبينيد؟
با شناخت گذشته ميشود حال را درك كرد. براي اينكه بدانيم حالا چه خبر است ميتوانيم اين را از درك گذشته حاصل كنيم و براي آنكه بدانيم فردا چه ميشود كافي است امروز را درك كنيم. با تعيير امروز، فردا هم تغيير ميكند همانطور كه تغييرات گذشته، اوضاع امروز ما را دگرگون ميكنند. اين يكي از اصول كلي آينده پژوهي است. [2] در اين باره هم متفاوت است. براي آنكه بدانيم فرداي ايران از نظر پديدههاي نوظهور مذهبي و جنبشهاي معنوي يا فرقهها چه خواهد بود بايد ببينيم امروز داريم چكار ميكنيم ... اين بستگي به روش ما دارد. روشي كه در سي سال گذشته و حتي قبل از آن وجود داشته عملاً روشي مخرب است و قادر نيست مسائل جديد مربوط به دنياي جديد را حل كند.
ورود فرقههاي جديد به ايران از حدود پانزده سال پيش آغاز شد، اجتناب ناپذير هم بود اما در اين پانزده سال ديده بانان فرهنگي كجا بودند؟ مسئولان امنيتي و مراكز مربوطه به چه كاري مهمتر از اين مشغول بودند؟ چه شد كه بعد از پانزده سال يكدفعه يادشان افتاد كه فرقههاي جديد و جريانهاي معنوي يكي از پيچيده ترين مسائل جهان معاصر است. آنها وقتي يادشان افتاد كه بسياري از فرقهها ريشه دوانده بودند، تثبيت شده بودند، الگوهاي تثبيت و گسترش را يافته بودند. وقتي يادشان افتاد كه بيماري همه جا را گرفته و در بسياري مزمن شده بود. هر مسئولي سعي داشت مسئول ديگر يا مسئولان و نهادها و دولتهاي قبلي را متهم كند. واكنش اين بود كه دريك شتابزدگي همه جا فرياد زدند كه مواظب باشيد فرقهها حمله كرده اند. حداقل پانزده سال از اين تهاجم گسترده گذشته بود و پانزده سال بعد، مرزبانان اجتماعي و ديده بانان فرهنگي شيپورها را به صدا در آوردند. خود اين كار مخرب بود و براي فرقههاي قدرتمند و ريشه دار به مائده اي آسماني شبيه بود. آنها مورد توجه جهان و رسانههاي بين المللي قرار گرفتند و در بعضي از محاسبات و برنامه ريزيهاي قدرتهاي بزرگ محاسبه شدند ...
مردميكه نميدانستند، دچار كنجكاوي شدند. بعد ديدند بعضي از اعضاء خانواده و فاميل خودشان در همين فرقه هستند و يك آشنا سازي طبيعي انجام شد. بعضيها وحشت زده شدند و امنيت رواني خودشان را از دست دادند و اين خود فرصتي را فراهم كرد كه به بعضي از انديشهها روي بياورند كه امتداد آنها در جريانات معنوي جديد است. ما گزارشهاي مفصلي را از اين بازخوردها داريم ...
شايد روش نرم و نامحسوس و هنرمندانه كارايي بسيار بيشتري ميداشت...
الان همۀ فرقهها دريك حالت واكسينۀ زماني اند. ويژگي زماني كه بر پايۀ اصل رواني هجوم عمل ميكند آنها را در حالت جنگي قرارداده، درِ قلعهها بسته شده، آنها احساس ميكنند كه قرار است نابود شوند پس هر دستي را پس ميزنند. ناامني رواني آنها را به موضع گيري تخاصميكشانده است و اين يكي از بدترين نتايج اين اعلام نابهنگام است. فرقهها از همان لحظه اي كه برضد آنها اعلام جنگ شد طبق گزارشي كه ما داريم عموماً دچار تدابير چند لايۀ حفاظتي شدند. اغلب دچار تكثير شدند. منابع حياتي خود را جابجا كردند. موشكهاي فكري و فرهنگي خودرا به خارج از مرزها منتقل كردند...
فرض كنيم كه فرقههاي انحرافي مثل ايدز باشند. پانزده سال پيش ويروسها وارد شده اند. خيليها را مبتلا كرده اند، وارد يك نسل قبلي و بعدي هم شده اند. بعد جارچيها در همه جا جار ميزنند: مردم ايدز آمده. اگر با همين روشي كه امروز مبناي كار است جلو برويم، اين را بر اساس ديدگاهها و اصول آينده پژوهي ميگويم، در آينده اي كه دور نيست ايران و سرزمينهاي اسلاميبه فرقه زار مبدل ميشود.
6- اشكال برنامه چيست؟ آيا فقط در همين اعلام ديرهنگامياست كه ميگوييد؟
اين اعلاميۀ مكرر ديرهنگام كه يك دهه و نيم دير بيان شد اولين اشكال است. حل اين معضلات متخصصان خودش را ميطلبد. يك پليس نميتواند بيمار سرطاني را معالجه كند. حتي يك داروساز و دكتر عموميهم نميتواند. بايد متخصصان سرطان به ميدان بيايند. برخورد پليسي با پديدههاي اجتماعي شايد در كوتاه مدت موثر باشد البته ظاهراً زيرا در همان كوتاه مدت هم مسئله را به زير زمينها و لايۀ پنهان منتقل ميكند. يك كارشناس تخريب [ خنثي سازي مين و مين گذاري] با يك باغ از درختان آفت زده چكار ميتواند بكند؟ اولين طرح او اين است كه يكي دوتا درخت را منهدم ميكنيم بقيه درختها حساب كار دستشان ميآيد. اگر نيامد بقيه را هم منهدم ميكنيم. اين تصوير نامعقول است ولي امروز در حال رخ دادن است. امروز بعضيها مشغول جراحي مغز شده اند اما متخصص مغز و اعصاب نيستند. وسيلۀ جراحي شان هم اره و كلنگ است. اينها با اين روش به كل پيكر اجتماع ضربه ميزنند. ابرويش را كه درست نميكنند هيچ، چشم اش را هم در ميآورند، همان مختصر روشن بيني عامه را هم مخدوش ميكنند... اينها با روشهاي يك قرن پيش آمريكاييها به مقابله با فرقهها و جريانهايي پرداخته اند كه هوشمندي آنها از پنجاه سال پيش تا امروز، پنجاه سال رشد كرده است. به اولين فكرهايي كه به ذهن آمده عمل ميكنند. طرحهايشان هيجان زده وعجولانه است. خالي از حكمت و خرد و دانش تخصصي است. پنجاه سال پيش آمريكاييها همين كارها را كردند اما نتيجه چه بود؟ امروز آمريكا بزرگترين معدن فرقههاي دنياست. اگر قرار است از دانش غربيها و يافتههاي تحقيقاتي آنها استفاده كنيم بايد از دانش روز و يافتههاي جديد آنها استفاده كرد. خطاهایی که در برنامههای موجود وجود دارد همانست که در برنامهها و روشهای تاریخی مشابه وجود داشته است که در اینجا چند مؤلفة جدید هم اضافه شده است. این خطاهای اصلی و فرعی در جمع سی و یک مورد است که نه مورد آن، اشتباهات اصلی و بزرگ است. اصلی و بزرگ از این نظر که پیامدهای منفی بسیاری دارد و خودش هم به تنهایی دارای اثر تعیین کننده ای در نتیجة برنامه است.
نقایص اصلی برنامههای موجود برخورد با فرقهها، اعلام شتابزده و در عین حال بسیار دیرهنگام خبر و اطلاع رسانیهای وابسته به آن است...
دوم آنکه کار در دست متخصصان نیست. کارشناسانی که کارشناسی شان در موضوع فرقهها و ضدفرقهها و دنیای جوانان نیست، کار را بدست گرفته اند.
سوم اشتباه بودن ابزار کار است. چه کسی می تواند یا پیش از این توانسته است با ارّه و کلنگ، عمل مغز انجام دهد. برخورد پلیسی و امنیتی با موضوع فرقهها که یک پدیدة پیچیدة اجتماعی و عقیدتی است، یعنی استفاده از کلنگ و اره برای جراحی مغز جامعه؛ مغزی که گفته شده در آن غده ای به نام فرقة شیطانی وجود دارد. تاریخ صدها فرقه و مذهب تاریخی می گوید که در تاریخ فرقهها و ادیان، برخورد خشن، همیشه یک معنا داشته است؛ تولد و زایش مجدد، زیرزمینی شدن و سپس انفجار گستردة بعدی، ریشه دواندن و دورة نهفتگی فعال.
چهارمین خطا عدم شناخت مسئله است. مسئلة فرقهها مسئلة ساده ای نیست، پیچیده است و ابعاد مختلفی دارد. صورت مسئله، هنوز بطور کامل شناخته نشده. هنوز هیچکس و هیچ مرکزی تعریف کاملی از مسئلة موجود ارائه نداده. هر کس از زاویة خودش دیده اما زاویههای زیادی نادیده مانده. طبق مؤلفههای شناخت یک مسئلة پیچیده بنابر آنچه در دانش تفکر وجود دارد، حداقل دوسوم مؤلفههایی که شناخت مسئله را تضمین می کنند، از نظر دور مانده است. هر مرجعی گوشه ای از مسئله را می بیند و بنابر این عملکرد گوشه ای دارد اما برآیند این رفتارها و برخوردهای مختلف، از طریق جمع تأثیرات این اعمال مختلف سنجیده نمی شود چون برآیند این رفتارها گاهی نسبتاً و گاهی کاملاً به سود فرقههاست.
تفکیک، پنجمین اشتباه بزرگی است که در برنامهها و برخوردهای جاری وجود دارد. مسئلة فرقههای انحرافی، جدا از سایر مسائل و معضلات جامعه نیست بلکه جزئی از آنهاست بنابراین اگر بصورت مستقل بررسی و با آن برخورد شود، حتی اگر هم ظاهراً موفقیتی حاصل شود، این توفیق ماندگار نیست. فرقههای انحرافی، جدای از دیگر مسائل جوانان نیست، جدای از خلاءهای فرهنگی و مذهبی نیست، جدای از پدیدة جهانی شدن یا حرکت به سوی جهانی شدن نیست. این را نمی توانید از فقر یا از اختلاف زیاد طبقات اجتماعی و یا از دوری و سردی ارتباط مسئولین با مردم جدا کنید. همة اینها در هم تنیده اند و به هم پیوسته اند. وقتی که فردی دچار بیماری شد و یکی از نشانههای آن بیماری درد عمومی بدن بود این اشتباه است که گمان کنید می توانید درد دست او را به تنهایی و بصورت مجزا درمان کنید.
باید ببینیم علت یأس و ناامیدی بخش زیادی از نسل جوان که بنده بیست سال در مرکز دنیای آنها بوده ام و نزدیک ترین و معتمدترین فرد برای دهها هزار جوانی بوده ام که با آنها ارتباط داشته ام، چیست؟ چرا آنها از بسیاری از شخصیتهای فرهنگی و مذهبی ناامیدند و آنها را به دید غیرپاسخگو و ناهماهنگ با جهان امروز نگاه می کنند ...
در فرصت مناسبی باید این سی و یک خطای واضح را کالبد شکافی، تحلیل و تدبیر کرد.
7- آيا به نظر شما علماء و مجتهدين به تنهايي نميتوانند اين معضل بزرگ را حل كنند؟
اگر ما واقعاً روشهاي قرآني و اسلاميرا بكار ببريم، اگر به روش رسول خدا (ص)، اميرالمومنين علي(ع) و امام صادق (ع) عمل كنيم حتي بدون نياز به دانش روز هم ميتوانيم چون در همان آموزهها و سنتها اگر اجتهاد شود و به روز شود، راه حلهاي مسائل روز هم وجود دارند. روش اسلام، دانش محور است. امام صادق (ع) مناظره ميكرد و بنابراين طرف مقابل در آن زمان و در همۀ زمانهاي ديگر بي اعتبار شده بود. رسول الله (ص) به سوالات پاسخ ميگفت و طرح سوال ميكرد، اخلاق او هر مقاومتي را در هم ميشكست. امام علي (ع) شمشير خرد و حكمت را در دست داشت. اينها روش اسلام است نه فحاشي، تهمت، تخريب و جنجال. روش در زندان كردن نيست چون همۀ مذاهب بزرگ در صدر خود، زندان و تبعيد و اعدام داشته اند. روش اسلام مناظرههاي يك طرفه نيست چون همۀ مردم به مظلوميت طرف مقابل پي ميبرند واز مظلوم دفاع ميكنند. روش اسلام با مردانگي و جوانمردي است. توأم با معرفت و مهرباني و استحكام است. اخلاق متعالي و جذب كننده است نه نفرت انگيزي و نفرت اندوزي. روش قرآن آنست كه خداوند به موسي (ع) ميفرمايد برو با فرعون، فرعوني كه مدعي خدايي است، فرعوني كه خود را بجاي خدا به مردم شناسانده و جان و مال و زندگي شان را به تصرف درآورده با زبان نرم سخن بگو. چند بار هشدار ميدهد. تهديدات را نشان ميدهد. تهديد را به آستانه ميرساند. و وقتي كه ميبيند همۀ درها بسته است، به خشونت متوسل ميشود. موسي برضد فرعون جنگ رواني راه نينداخت. مردانه به ميدان آمد. بعضي ميگويند اگر قدرت داشت كار ديگري ميكرد. اين چه حرفي است؟ مگر او به ارادۀ خودش با زبان نرم با فرعون حرف زد كه به ارادۀ خودش هم بخواهد تغيير دهد. همان زمان هم خدا با او بود و فرمود « اَنا مَعَكُم اِسمع و اَري » با شما هستم ميبينم و ميشنوم.
8- راه حل خود شما چيست؟
قبل از شناخت هر روش جدیدی لازم است روش پیشین، شناخته شود. اینها کار را سخت کرده اند و تلاششان صرف این است که نمک را از طریق سوراخهای نمکدان در آن بریزند. یا وقتی می گویی راه آسان تری هم هست به سراغ این گزینه می روند که نمکدان را به زمین بکوبند تا بشکند، بعد نمک را در آن بریزند و سپس چسبش بزنند. راه حل را آنجا كه بايد گفت ميگويم و زماني كه بايد مطرح كرد مطرح ميكنم. اما اين راه حل يك پازل است. دهها قطعه دارد كه از به هم پيوستن آنها يك طرح بزرگ حاصل ميشود. راه حلهاي ما تك بعدي نيست، ايجاد جبهههاي موازي و متناسب است. ما ميگوييم بايد مسئله را كاملاً و عميقاً شناخت وآنگاه قدم بعدي. اما هنوز مسئله شناخته نشده، شكافته نشده و به تصميم گيرندگان شناسانده نشده. بايد با مسئله داران ارتباطي عميق و حضوري برقرار كرد آنگاه به مسئلۀ آنها پرداخت. بايد از درون وارد شد نه از بيرون. ورود از بيرون، به بيگانه انگاري مبدل ميشود و مقاومت زاست ... بايد كيفيت را به مردم عرضه كرد تا آنها كميتهاي بي كيفيت را رها كنند. غذاي عالي را در سفره گذاشت تا از غذاهاي مسموم پرهيز كنند و اينكارها تخصص ميخواهد، فوق تخصص ميخواهد، اينكارهها را ميخواهد. با شعار دادن، شعور كسي عوض نميشود. با حرفهاي تكراري كسي از عادات فكري خود دست برنميدارد... راه حل ما متناسب با كليت مسئله است اما دربارۀ هر مسئله اختصاصي ميشود. افرادي هستند كه با يك ده هزارم امكانات درياوار موجود كه براي اين كار بسيج شده اند، قادرند اين مسائل را آن شاء ا... در كوتاهترين زمان ممكن حل كنند. افرادي كه پيش از اين هم بارها همين كار را كرده اند. فوق تخصص اند و كارشان جراحي مغز [جامعه ] است و متخصص اعصاب اجتماع اند.
9- آیا راه حل شما یک اصول و چارچوب کلی ندارد؟
بله. اصول کلی اینست که روش خدا و قرآن را مبنا بگیریم. به روش رسول خدا (ص) و ائمة هدی (س) استناد کنیم. روشی که در برابر اندیشهها با اندیشة کامل و قویتر برخورد می کند. آگاهی را با آگاهی مقتدرانه و عمیق پاسخ می دهد. و دیگر اینکه باید از همة یافتههای علمی، تحقیقاتی و حتی امنیتی که در نیم قرن اخیر در ارتباط با پدیدة فرقهها حاصل شده استفاده کرد. دوستان ما حدود دوازده سال است که در حال جمع آوری متمرکز این یافتهها و دانش تخصصی هستند و آن را از همة جهان گردآورده اند با صدها ملاقات و مراجعة حضوری. زیرا چیزی که ارزشمند و نهایی است بعید است در جایی مثل اینترنت یا کتبی که در بازار کتاب است یافت شود.
اصل دیگر ارتباط است. ما باید با مسئله و کسانی که دارای مسئله هستند ارتباطی مستقیم و زنده داشته باشیم. آنها را و دنیای آنها را آنطور که هستند بشناسیم. دنیا را از چشم آنها ببینیم و با آنها موقتاً همذات پنداری و هم اندیشی کنیم. نباید اشتباهات تاریخی را تکرار کنیم. نباید دکترینهای معیوب و ناقص الخلقه مبنای تئوریک کار ما باشد. نباید آزمایش شدهها را و آنچه بارها امتحان اش را به بدی پس داده دوباره بکار گیریم اما امروز و در ایران عکس این اصول انجام می شود. ما براساس فرضیاتی جلو می رویم که آمریکا را همین فرضیات نزدیک به سی سال گرفتار کرد و آن را به فرقه زار مبدل کرد.
... باید گذشته را عمیقاً مرور کنیم، اشتباهات و غفلتها را ببینیم و از آنها پرهیز کنیم. چه شد که اینطور شد؟ امروز هم همان مؤلفهها فعال و در کارند.
درست است که فرقههای انحرافی یک پدیدة کلی هستند اما علاوه بر یک برنامة کلی، برای هر یک از این پدیدهها می بایست روشی اختصاصی تعریف شود. روشی در چارچوب همان برنامة کلی. هر مسئله ای راه حل خود را دارد و هیچ دو مسئله ای یکسان نیست.
10- ولي همان الان هم موفقيتهايي در اين مسير بدست آمده . حداقل بيست فرقه منحل شده است.
كدام فرقه؟ چرا اين با اطلاعات ما نميخواند؟ دوستان ما كه اين همه سال است اينها را رصد ميكنند اين اخبار را به شدت تكذيب ميكنند. اينها حقههاي اداري است كه پايين ترها به بالاترها ميزنند. دروغ نميگويند اما ريزه خاكها را كه مثل سنگريزه اند براي بالاترها خاكريز معرفي ميكنند و چون همۀ امكانات توجيه را دارند با ادارات موازي خودشان هم موازنه سازي دارند بنابراين مسئولان راضي ميشوند كه بله بيست فرقه نابود شد. اينها كه ميگويي نابود شده اند اولاً اكثر آنها فرقه نيستند. مشخصات لازم يا كافي فرقهها را ندارند. بيست سي نفر مدعي اند كه يا خواب زده شده اند يا شيادند يا دچار توهم. اين بيست سي نفر حتي اگر بيست سي هزار نفر هم بشوند، قدرت يك فرقه راندارند. اينها رابايد درمان كنند. هركس كه چهار نفر اطرافش جمع شد فرقه نيست. اين فريب عوام و مسئولان غيرمطلع است. فرقهها پديدههايي اجتماعي، ريشه دار، قدرتمند و چند لايه اند ...
شايد اين اتفاق افتاده باشد اما از فهرستي كه ما از سالها پيش داريم هيچ كدام از فرقههاي ريشه دار از جايشان تكان نخورده اند و فقط بزرگتر و قوي تر شده اند. تعداد جديدي هم هر سال به اين فهرست افزوده ميشود.
دو نفر شكار ميروند يك نفرشان كرم كوچكي را شكار ميكند و يكي ديگر اژدهاي هفت سر افسانه اي را. آيا اين دو تا يكسان هستند؟ صدها هزار از آن كرمها به يكي از اين اژدها نميشود. فرقههاي واقعي و انحرافي مثل آن اژدها هستند و اين مدعيان كه اينها ميگيرند مثل آن ديگر. ايا مسئولان و مردم اينقدر دقت دارند؟
[1] كتاب يكي از دو سخنگوست. ميزان الحكمه
[2] در ميزان الحكمه آمده: گذشته دنيا, براى خبر دادن از آينده آن كافى است .– همينطور يك ضرب المثل چيني هم مفهوميمشابه را بيان ميكند كه ميگويد: گذشته را بدانيد تا آينده را بدانيد.