فرقهها دیگر صرفا موضوع نگرانی والدینی که ناظر بر عضوگیری فرزندان ایده آلیست و در برخی موارد سرخورده و جوان خود می باشند، نیستند. فرقهها، افرادی در هر سن و سال و در هر محدوده در آمدی را گمراه کرده اند. در گذشته، فرقهها با جذب افراد به اصطلاح حاشیه ای اجتماع یعنی افراد بدون وابستگی، افراد سرخورده و افراد ناراضی از هر نسل، جای پای خود را محکم میکردند. ولی گروههای فرقه ای امروز آنچنان نحوه برخورد و روشهای مجاب سازی افراد را حرفه ای کرده اند که فراتر از چهارچوب معمولی و در متن جریان اصلی جامعه حرکت میکنند.
ب. تعاریف و خصوصیات فرقهها
در لغت، فرقه بیانگر یک گروه یا سازمان است که اعضای آن، مانند افراد هر انجمن و حزبی، هدف بخصوصی را دنبال میکنند و این اهداف البته ممکن است در طول زمان تغییر یابند. اما فرقهها به علت عملکردهای خاص درونی و روابط و مناسبات ویژه ای که برقرار می نمایند از سایر گروهها و سازمانها متمایز می گردند. تشخیص تفاوتهای میان یک سازمان یا حزب معمولی با یک فرقه همیشه کار ساده ای نیست. بعضی اوقات افراد به عملکرد فرقهها و نوع مناسباتی که برقرار میکنند توجه نداشته و به اشتباه، یا فرقهها را ارگانهایی مملو از مشتی دیوانه می انگارند و یا اساسا تفاوتی بین فرقه با هر گروه دیگری قائل نمی شوند.
فرهنگ لغات معمولی در خصوص فرقه دارای تعاریف توصیفی معینی است. اما آنچه فعالیت در فرقههای مختلف را بهتر بیان میکند، ارائه تصویری پویا از روندی است که در درون هر فرقه در جریان بوده و مناسباتی است که فرقه حول آن شکل گرفته است. بنابراین بهتر است از عبارت روابط فرقه ای برای بیان دقیقتر جریانات و عملکردهایی که در یک فرقه اتفاق می افتند استفاده کنیم. روابط فرقهها عبارت از روابطی است که در آن یک فرد آگاهانه افراد دیگر را با استفاده از روشهای خاصی وادار میکند تا بطور کامل (یا نسبتا کامل) در خصوص تقریبا همه تصمیمات مهم زندگی شان وابسته به او باشند، و به این پیروان عقیدتی اینطور القا مینماید که او دارای استعداد، نبوغ یا دانش ویژه ای است. براین اساس، فرقه حول فاکتورهای زیر تعریف میشود.
1- سرمنشا گروه و نقش رهبر
در بسیاری از موارد یک فرد، که عموما بنیانگذار فرقه هم هست، در بالای ساختار تشکیلاتی فرقه قرار گرفته و تصمیم گیری در وی متمرکز می شود. (رهبران فرقهها اغلب مرد هستند، ولی برخی زنان رهبر فرقه هم وجود دارند) این رهبران عموما دارای خصوصیات زیر میباشند:
رهبران فرقهها افرادی خود انتصابی تحمیل گر هستند که ادعا میکننند دارای ماموریت خاصی بوده یا دانش ویژه ای دارند. برای مثال، رهبران فرقهها اغلب ادعا میکنند که برای هدایت مردم مامور شده اند. برخی دیگر از رهبران ادعا میکنند که به راه رسیدن به رستگاری یا به جواب تمامی معضلات بشری پی برده اند. همینطور تعدادی مدعی میشوند که به اکتشافات علمی، طبیعی یا اجتماعی که میتواند پیروان فرقه را به سطوح جدیدی از آگاهی، موفقیت یا قدرت شخصی یا سیاسی برساند، دست یافته اند.
رهبران فرقهها تمایل به اعمال اراده و تسلط داشته و اغلب به عنوان کاریسماتیک توصیف می شوند. این رهبران نیاز به داشتن میزان کافی از قاطعیت، جذبه، یا سایر قدرتهای کاریسماتیکی برای جذب، حفظ و اداره افرادشان دارند. آنها مریدان خود را وادار میکنند تا خانواده، شغل، سابقه کاری و دوستان خود را برای پیروی از آنها رها کنند. در بسیاری از موارد، آشکار یا پنهان، آنها نهایتا دارایی، زندگی و هستی پیروان خود را تحت کنترل می گیرند.
رهبران فرقهها تکریم و ستایش را بر روی خود متمرکز مینمایند. روحانیون مذاهب برحق، سران احزاب دموکراتیک یا رهبران جنبشهای اصیل بشردوستانه، تکریم و ستایش پیروان را به سمت خدا، اصول انتزاعی یا اهداف گروه معطوف می کنند درحالیکه رهبران فرقهها، تمرکز را بر عشق، ایثار، و وفاداری نسبت به شخص خود بنا می گذارند. برای مثال در بسیاری از فرقهها، همسران وادار به جدا شدن از یکدیگر و والدین وادار به رها کردن فرزندان به عنوان آزمایش سر سپاریشان به رهبر می شوند.
2- ساختار تشکیلاتی: روابط بین رهبر و پیروان
فرقهها در ساختار تشکیلاتی خودکامه هستند. رهبر به عنوان مقام عالی شناخته میشود، گو اینکه ممکن است قدرت معینی را به چند زیردست به منظور نظارت بر وفاداری پیروان نسبت به تمایلات و حکم خود تفویض کند. فرقهها خود را نوآور و منحصر به فرد می دانند. رهبران فرقهها ادعا می کنند که سنت شکنی کرده، چیزی بدیع ارائه نموده و تنها سیستم موفقیت آمیز برای حل مشکلات زندگی یا پاسخ به نارساییهای جهان را بوجود آورده اند. تقریبا تمامی فرقهها ادعا میکنند که اعضای آنها برگزیده، تکامل یافته، یا خاص هستند درحالیکه غیر عضوها موجودات پایین تری به حساب آورده میشوند. فرقهها تمایل دارند تا اعضایشان سیستم اخلاقی دوگانه ای داشته باشند. از اعضا خواسته میشود که دردرون گروه، باز و راستگو بوده و جزئی ترین و خصوصی ترین مسائل را در برابر رهبر اعتراف نمایند و در همان حال، تشویق می شوند تا غیر عضوها را گول زده و از آنها سوء استفاده کنند. در مقابل، مذاهب برحق و گروههای پایبند اخلاق، به اعضا آموزش می دهند تا در برابر همه راستگو و درستکار باشند و نسبت به یک مجموعه واحد از اخلاقیات، در همه حال پایبند بمانند. به هرحال فلسفه مسلط بر فرقهها این است که هدف وسیله را توجیه می کند، نظریه ای که به فرقهها اجازه می دهد تا اخلاقیات خاص خودشان را از خارج از مرزهای اخلاقی نرمال جامعه بوجود بیاورند.
3- برنامه هماهنگ شده مجاب سازی
فنون خاص مجاب سازی استثماری، یعنی پروسههای متعدد بازسازی فکری، مورد استفاده رهبران فرقهها و سازمانهای شبه فرقه ای برای وادار کردن افراد به پیوستن، ماندن و اطاعت کردن قرار میگیرد. خصوصیات عمومی این فاکتور فوق العاده مهم در تعریف فرقهها به صورت زیر می باشد:
فرقهها تمایل به خودکامگی، تمام خواهی، کنترل رفتار اعضا، همچنین خودکامگی ایدئولوژیک، بروز علنی تعصبات و افراطی گری در جهان بینی دارند. اغلب فرقهها نهایتا و البته درزودترین زمان ممکن، از اعضایشان انتظار صرف فزاینده وقت، انرژی، پول، یا سایر منابع خود برای برآورده کردن اهداف معین شده گروه را داشته، اینچنین عنوان یا القا می کنند که پیروان به تعهد کامل و فدای حاداکثر برای رسیدن به درجه ای از رستگاری و سعادت نیاز دارند . شکل این تعهد از گروه تا گروهی تفاوت دارد. فرقهها به اعضای خود دیکته میکنند که چه بپوشند، چه بخورند، کجا و کی کار کنند، بخوابند و حمام کنند و همینطور به چه چیزی اعتقاد داشته باشند و چگونه فکر و رفتار کنند و چه بگویند. در بسیاری از موضوعات، فرقهها تفکری را که به آن سیاه یا سفید و نظریه ای را که به آنها همه چیز یا هیچ چیز می گوییم، برقرار می نمایند. جمله معروف هرکس با من نیست بر من است از این طرز تفکر ناشی می شود. فرقهها تمایل به درخواست از اعضا برای پذیرش دگرگونی اساسی یا تغییر روش زندگی دارند. بسیاری از فرقهها فشار زیادی بر روی اعضای جدید برای ترک خانواده، دوستان و مشاغل خود برای حل شدن در اهداف اساسی گروه می آورند. این تاکتیک ایزوله کردن فرد، یکی از مکانیزمهای عام اغلب فرقهها برای کنترل و ایجاد وابستگی اجباری در اعضا است.
ج. انواع فرقه
یک فرقه میتواند حول هر محتوایی نظیر سیاست، مذهب، تجارت، سلامت جسم، روانشناسی، و غیره شکل گرفته باشد. هر فردی که دارای قاطعیت کافی و مقداری جذبه و توان عوام فریبی باشد، یا حتی یک بازاریاب خوب که وقت و انرژی کافی صرف کند، به سادگی میتواند پیروانی حول تقریبا هر موضوعی گردآورد. فرقهها، از هر نوعی که باشند، دارای رهبران مجربی هستند که افراد محزون، تنها و سرخورده و کسانی که صرفا به دلیلی در دسترس هستند و یا افرادی که به دعوتی در یک نقطه بحرانی در زندگی شان، پاسخ مثبت داده اند را مجبور به پیوستن میکنند. درست مانند داستان معروف فلوت نواز همیلتون در آن افسانه آلمانی که با نواختن فلوت جلو می افتاد و بچههای دهکده را به دنبال خود راه می انداخت و با خود میبرد. دهها نوع اصلی از فرقهها، هر کدام با اعتقادات، عملکردها و آداب اجتماعی خودشان وجود دارند. طبقه بندی و نوع بندی فرقهها می تواند به شیوههای بسیار متنوعی صورت گیرد که نشان دهنده تعداد بی شمار و وسعت و تنوع فرقههای اطراف ما است. اما ازطرف دیگر، تمامی فرقهها به نوعی تکثر در متن واحد هستند و در نهایت، آن متن اصلی فرقه ربطی به اعتقاداتش ندارد. در گروههای فرقه ای، سیستم اعتقادی،(مذهبی،روان درمانی، سیاسی، یا تجاری) به ابزاری برای خدمت به تمایلات، هوسها و برنامههای پنهان رهبر تبدیل می شود. ایدئولوژی صرفا یک وسیله است. چسبی است که اعضای گروه را به هم متصل می کند و ابزاری است که توسط رهبر برای رسیدن به اهدافش از آن سوء استفاده می گردد.
برای فهم فرقهها باید ساختار و عملکرد آنها و نه اعتقاداتشان را مورد مطالعه قرار داد، واقعیتی که باید به آن پرداخت این است که افرادی سوء استفاده گر و حقه باز برای تمکین و اطاعت در آوردن پیروانشان از روش بازسازی فکری و مجاب سازی روانی استفاده می کنند. یعنی در تحلیل نهایی، فارغ از نوع و شکل و هدف فرقهها، نوع روابط و مناسبات است که فرقهها را نگران کننده و آسیب رسان می سازد.
د. چه کسانی به فرقهها می پیوندند؟
وقتی راجع به فرقهها و افرادی که به وسیله شیادان، تحت کنترل و نفوذ قرار گرفته اند می شنویم، بلافاصله تلاش می کنیم خودمان را از چنین افرادی جدا کنیم. به نظر می رسد وقتی در خصوص موارد اعمال نفوذ روانی بی حد و حصر مطلع می شویم، اصرار داریم بگوئیم که هیچ کس نمی تواند مرا وادار به انجام چنان کارهایی بکند. همانطور که اغلب سربازان اعتقاد دارند که گلوله تنها به دیگران اصابت می کند، اغلب مردم نیز تمایل به باور این موضوع دارند که وضعیت ذهن و روان خودشان آسیب پذیر نیست.
فرد معمولی به کسانی که در فرقهها درگیر شده، در دام افرادی که مردم را گول می زنند افتاده، یا در یک گروه با روابط ظالمانه به مدت طولانی باقی مانده اند از موضع بالا نگاه میکند. افراد عادی جامعه اینطور تصور می کنند که این وضعیت فقط برای افراد ضعیف و ساده اندیش پیش می آید، و سپس خود را از قربانیان فرقهها، کلاهبرداریها، و نفوذ فوق العاده ذهنی متمایز می نمایند. علیرغم این ذهنیت که مردم معمولی به فرقهها جذب نمی شوند، طی سالیان روشن شده است که هر کسی مستعد گول خوردن توسط این شیادان سوءاستفاده گر می باشد. در حقیقت، اکثریت نوجوانان و بزرگسالانی که در فرقهها گیر افتاده اند، برآمده از طبقه متوسط، نسبتا تحصیلکرده، و بدون مشکل جدی تا قبل از جذب شدن بوده اند. تحقیقات نشان می دهد که تقریبا دو سوم کسانی که به فرقهها پیوسته اند، از خانوادههایی با روابط معمولی آمده اند و در زمانی که وارد فرقه شده اند، رفتار متناسب با سنشان داشته اند. در خصوص یک سوم باقیمانده، تنها 5 تا 6 درصد دارای مشکلات روحی جدی تا قبل از پیوستن به فرقه بوده اند. مابقی از آن بخش یک سوم باقیمانده در نهایت دارای افسردگی خفیف مربوط به فقدان هویت (برای مثال، مرگ ناگهانی در فامیل، بازماندن از ورود به دانشگاه، یا شکست در عشق)یا بحرانهای جنسی و رفتاری مربوط به سن و سال خود بوده اند . زمینههای روحی، خانوادگی و اجتماعی معینی ممکن است برخی افراد جوان را بیشتر از دیگران در برابر جاذبه فرقهها آسیب پذیر نماید، زیرا فرقهها راه حلهای فوری، ساده، جذاب و متمرکز در برابر مشکلات زندگی و جامعه ارائه می کنند.
نوع دیگر آسیب پذیری با فاکتور تنش، بارز می گردد و این زمانی است که فرد، خصوصا یک نوجوان یا جوان، احساس می کند که در برابر تعدد تصمیماتی که باید بگیرد خورد شده است. تناقض زندگی، پیچیدگی جهان و تعداد تضادهایی که دررابطه با وجوه بسیار زندگی و روزمره با آن روبروست در آن سن رخ می نمایند. علاوه بر مواجه شدن با تصمیمات شخصی که فشار بسیاری وارد می کنند، بسیاری نوجوانان اقدام به چسبیدن به هر ارزش، اعتقاد و هدف خاصی می کنند که در برابرشان ارائه شده است.
ه. چرا افراد به فرقه می پیوندند؟
تنها یک قسم از افراد نیستند که گرفتار فرقهها می شوند، بلکه تقریبا هر فردی چنانچه شرایط محیطی فراهم باشد، میتواند به نوعی در یک فرقه درگیر شود. بطور خاص هنگامی که فرد در یک روابط شخصی معنی دار، شغل، تحصیل یا برنامه آموزشی، یا سیار مشغولیتهای عادی زندگی قرار نداشته باشد، بیش از دیگران مستعد گرفتار شدن در چنگ انواع فرقهها میشود.
افراد آسیب پذیرتر کسانی هستند که در شرایطی مثل تنهایی، گذار از دبیرستان به دانشگاه، بین دانشگاه و یافتن کار یا ادامه تحصیلات عالی تر، دور از خانواده مستقر در محل جدید، به تازگی متارکه کرده یا طلاق گرفته، به تازگی بیکار شده، درهم شکسته از وقایع جدیدی که پیش آمده، یا نامطمئن از آنچه در زندگی پیش خواهد آمد، باشند. در چنین مواقعی، هر فردی بیش از هر زمان دیگری آمادگی برای قبول هر پیشنهادی بدون فکر کردن نسبت به عواقب آن دارد.
هر فرقه ای جاذبهها و تاکتیکهای خودش را برای کشاندن افراد جدید و عضو گیری فرد دلخواه اش دارد. برخی فرقههای بزرگتر، دستورالعملهای تعلیمی برای عضو گیری، همانطور که مربیان فروشندگی به فروشندگان جدید تعلیم می دهند، دارند و روشهایی را آموزش می دهند که کجا و چطور به سوژهها مراجعه نمایند. آنها اغلب از جوانان برای جمع آوری اعانه در خیابانهای شهرهای مختلف و جذب اعضای بیشتر استفاده می کنند. عمل پیوستن به یک فرقه در نتیجه یک روند اتفاق می افتد که توسط یک عضو قدیمی تر فرقه به جریان درمی آید. عملکرد فرقهها نشان می دهد که عضو گیری با تبلیغ همراه با معاشرت برای پذیرش زندگی تحت شرایط گروه صورت می پذیرد. این شرایط البته به کندی آشکار می شوند و افرادی که جذب شده اند، در بدو ورود نمی دانند که به کجا می روند. در حالیکه در خصوص طرح نهایی و محتوای گروهی که به آن می پیوندند، بی اطلاع هستند.
اعضای فرقهها از ابتدا عموما بدنبال یافتن امکانی برای انجام دادن کاری مفید برای خودشان و بشریت بوده اند. هیچ کدام از آنها به دنبال فرقه معینی که به آن پیوستند نبودند و علاقه ای نداشتند که تمام عمر متعلق به یک گروه باشند بلکه برای پیوستن به گروه، اغفال شده و تحت فشار قرار گرفته بودند. و قبل از اینکه بدانند چه شده است، خود را در تور گروه گرفتار یافته اند و به آرامی از گذشته و خانواده خود بریده و تماما وابسته به گروه گردیده اند.
و. تفاوت فرقهها با گروههای معمولی
با توجه به مجموعه مطالب ذکر شده، در بیان تعریف و خصوصیات یک فرقه باید روی سه ویژگی زیر نسبت به تفاوت یک فرقه با یک گروه معمولی متمرکز شد:
- فرقهها توسط رهبران کاریسماتیک یا قوی که هرم قدرت و منابع مادی را کنترل می کنند، تاسیس شده یا هدایت می شوند. در مقابل، گروههای معمولی تمایل دارند ساختار تشکیلاتی را به حداقل رسانده و قدرت طلبان را خنثی یا اخراج نمایند.
- فرقهها دارای نوعی کلام و بیان آشکار به شکل یک کتاب، مانیفست، یا دکترین هستند. در حالیکه گروههای معمولی تشویق به تعهد عمومی نسبت به صلح و آزادی کرده و از موسسات کنترل کننده مادر رویگردان میباشند.
- فرقهها مرزهای غیرقابل عبور ترسیم کرده، اعضایشان را به طرق مختلف کنترل نموده و به کسانی که میخواهند فرقه را ترک کنند، تحت عناوین بریده، مزدور و خائن حمله میکنند. آنها اعضای جدید را با انرژی فوق العاده ای جذب نموده، پول فراوانی جمع کرده و نظرات خصمانه ای توام با عدم اعتماد را نسبت به جهان خارج از تشکیلات جا می اندازند. در عوض، گروههای معمولی نسبتا گشاده و باز هستند. مرزهای آنها پردههای قابل عبوری هستند که مردم نسبتا بدون اشکال از آنها رفت و آمد دارند که در صورت تمایل به مراجعاتشان ادامه بدهند و در صورت عدم تمایل، به جامعه ای که از نظر گروهی متفاوت تعریف می شود، برگردند.
بنابراین اغلب گروههای معمولی، براساس تعاریف فوق، به نظر می رسد تهدید نسبتا کمی را متوجه جامعه می نمایند. در مقابل بسیاری از فرقهها بطور فزاینده ای خطرناک هم برای اعضایشان و هم برای دیگران به حساب می آیند.
[1]نوشته مارگارت تالر سينگر. ترجمه ابراهيم خدابنده .اين متن به نقل از ويژه نامه جام جم. ( كژراهه ) به تاريخ اسفند 86 برداشته شده است. در اين قسمت متن مذكور بدون دخل و تصرف ارائه شده است.