ما فرقه نیستیم

آنها هیچ دلیل مبنی بر فرقه بودن ما نداشتند بطوریکه حتی یکی از مسئولین پرونده گفت ما قبلاً به مسئولین اعلام کرده ایم که شما فرقه اید و الان نمی‏توانیم حرفمان را پس بگیریم. ما حتی در روزنامه ها هم این را اعلام کرده ایم...

دلایل دیگری غیر از آنکه تبعیت نسبت به مرکزیت وجود دارد نداشتند. در حالی که بر اساس همان کتاب خانم سینگر که بازجویان اداره برخورد به آن استناد می کنند و برایشان حکم کتاب مقدس را در زمینه فرقه شناسی پیدا کرده بود و با توجه به دانشی که در این زمینه وجود دارد 18 تا 23 دلیل تخصصی گفتم که ما فرقه نیستیم...

هر گردی گردو نیست. هر چیزی که ذوب شد نمی شود به آن گفت یخ. هر چیزی که مایع بود نمی شود به آن گفت اسید. ممکن است این مایع آب باشد، شاید شربت باشد و شاید شراب. اما جریانی که در آنجا حاکم بود این بود که می گفت هر گردی گردوست. از نظر آنها هر جریانی که یک نفر در مرکزش باشد و بخواهد درباره معنویت صحبت کند یک فرقه است. البته غیر از کسانی که با آنها دوست بودند، غیر از همفکرانشان و غیر از آنهایی که با هم ارتباط داشتند...

وقتی این 18 تا 23 دلیل را ذکر کردم خیلی از آنها برای بازجویان جالب بود و خواستند که بیشتر توضیح دهم. آنها از من تعهد گرفتند که شما باید بعد از آزادی یک کتاب درباره فرقه ها بنویسید و بعد از بیرون آمدن هم در جلسات احضار درباره آن پیگیری می کردند که نتیجه کتاب چه شد. دیدم این کتاب قرار است بر علیه جریانهای دیگر استفاده شود و مورد سوء استفاده قرار گیرد بنابراین نوشتن کتاب ادامه پیدا نکرد...

از جمله این دلایلی که مطرح شد موضوع هویت فرقه ای بود. منظور از هویت فرقه ای پاسخ یک عضو فرقه به سوال من کیستم اش است. یعنی من کیستم اش این است که "من عضوی از این فرقه هستم" و این یک هویت فرقه ای است. فرضاً هم اگر یک فرقه وجود داشت بنام فرقه رام الله افراد باید اعلام می کردند که ما عضو این فرقه هستیم. اما ما هویت فرقه ای نداشتیم و وقتی هویت نباشد بقیه چیزهای پیرامونش هم نیست. اندیشه از این هویت نشات می گیرد و بینش ها، هسته مرکزی شان، هویتشان است. بنابراین یک فرقه نیازمند هویت فرقه ایست... اما این بیان نه در مرکز و نه در هیچیک از مدارها وجود نداشت. به همین دلیل وقتی در سایتی زده بودند "فرقه رام الله" همه با تعجب به آن نگاه می کردند و گاهی هم موضوع با خنده و شوخی مطرح می شد.

دلیل دیگر اینکه فرقه دارای مناسک، مراسم و آیین خاصی است. ما چنین چیزهایی نداشتیم. ما مناسک نداشتیم. آیین نداشتیم. در حالیکه همه فرقه ها این را دارند.

یک فرقه رهبری دارد و این رهبر مدعی رهبری فرقه است. این حداقل چیزی است که یک فرقه لازم دارد. در حالیکه ما از سالها قبل مکرراً نقض این موضوع را داشتیم، نه فقط درباره رهبری بلکه در باره اینکه من قطب هیچ فرقه ای نیستم و اصلاً قطب نیستم...

ما در بیانیه ها دائما ً فرقه ها و فرقه گرایی را مردود اعلام می کردیم و می گفتیم اگر قرار باشد ما فرقه بشویم همین هم مردود است. چطور ممکن است کسی فرقه باشد و خودش فرقه را رد کند. چطور ممکن است کسی در موضع مرکزیت و رهبری یک فرقه باشد و آن را نقض کند. چنین چیزی در تاریخ فرقه ها شاید سابقه ندارد چون امکان وجودی ندارد. در غیر اینصورت با طرح هر یک از این چیزها یک فرقه از بین می رود چرا که اینها بمبهای ضد فرقه اند...

فرقه می‏تواند قرائت موازی با دین باشد یا شاخه ای منشعب شده از آن. مثلاً دین اسلام و شاخه های منشعب شده از آن که تبدیل به فرقه های اهل تسنن و فرقه های اهل تشیع شده اند. هر کدام از اینها یک قرائت و روایتی از دین دارند و دیدگاهشان نسبت به قرآن، آخرت، بهشت، پیشوایان دین و بقیه متفاوت است. ولی ما نه قائل بودیم که قرائتی موازی از یک دین خاص هستیم و نه انشعابی از یک دین بودیم. در این زمینه نه ادعایی داشتیم نه مکتوبی، نه بیانی و نه عملی.

مثل اینکه ما رودخانه ای بودیم و اینها می گفتند این رودخانه یک مار است و دلایل هم می آوردند. هر چه می گفتیم در این جا آب هست و این جریان خیلی بزرگتر از چیزهایی است که شما می‏گویید، صدای رودخانه دارد و در کنار آن درختها روییده اند. آبادانی ها بوجود آمده و پر از موجودات زنده است، کسی قبول نمی کرد. البته وقتی از جلسه بیرون می آمدیم قبول داشتند اما در جلسه رسمی هیچکدام از اینها را قبول نمی کردند.

استنادشان این بود که دوستدارانت نامه هایی می نوشتند و... و اینها یعنی فرقه. استدلالشان این بود که چون رودخانه کمی پیچ میزند و شکلش منحنی می شود پس مار است چون مار هم موقع حرکت پیچ می خورد! واقعاً تصویر استدلالهای آنها تا این حد متناقض و نامعقول بود.

استدلالهایشان خیلی ضعیف، پراکنده، جسته گریخته، شاخه به شاخه و بلکه شاخه در شاخه و متناقض بود...

فرقه آمیخته با تعصب است و می‏گوید فقط من بر حقم ولی در طول سالهای گذشته تاکید ما بر این بوده که همه جریانها بخشی از واقعیت را در خود دارند حالا یکی زیاد، یکی زیادتر و یکی زیادتر از زیادتر، و این برای یک فرقه یعنی سم، یعنی زهر. از طرفی یکسری دلایل آنتی فرقه هم گفتم. مثلاً خانم سینگر می‏گوید نیروی دریایی آمریکا فرقه نیست چون در نیروی دریایی آمریکا افراد به تفکر و مطالعه تشویق می شوند بر این مبنا ما بیش از ده دلیل آنتی فرقه در خودمان داشتیم. منظور از دلایل آنتی فرقه این است که مثلاً بگویی آنجا آتش وجود ندارد چون یخ هست. با استناد به همین دلایل می‏گوییم غیر ممکن است در اینجا فرقه وجود داشته باشد. خوشحال شدم که آنها به کتاب سینگر استناد می کنند چون این، یعنی محکومیت شدید افرادی که به موضع فرقه بودن، بر علیه ال یاسین استناد می کنند و تایید کامل حرفهایی که بچه ها می زنند. تحقیق، مطالعات و تفکر یکی از عمده ترین و اصلی ترین فعالیتهای ال یاسین بود. تفکر آزاد و انتقاد خلاق یکی از مهم ترین توصیه های ما به دوستان بود...

یکی از محورهای مرکزی کار ما در طی سالهای گذشته فعالتیهای تحقیقاتی، تفکری، سوال سازی و مطالعات بوده بطوری که حتی به بعضی از افراد فعال در این حوزه فشار می آوردیم. شاید هیچ جریانی در ایران، در دنیا و در خاورمیانه به اندازه ما تمرکزی بر کار تحقیق، تفکر و مطالعه نداشته است. در این سالها افراد زیادی به کارهای تفکری و تحقیقاتی تشویق می شدند. عده ای به مدرس تفکر تبدیل شدند و حالا هم به مدیران کشور آموزش می‌دهیم.

از همان ابتدا قرار بود انجمن متفکران، فرهنگ تفکر و سوال سازی را در سطح جامعه اشاعه دهد. شاید بیش از 200 پروژه تحقیقاتی برنامه ریزی و راهبرد کرده بودیم که داشت به موازات هم انجام می شد. گفتم محصولات ما بیشتر از محصولات دهها مرکز در ایران است. یک درخت اینجا معادل یک جنگل آنها میوه دارد. خود آنها هم قبول داشتند و می گفتند که ممکن هست ما پروژه های تحقیقاتی مان را به این بچه ها بدهیم؟ نه فقط در این زمان؛ این را قبل از دستگیری هم مطرح کرده بودند.

از این نوع دلایل ضد فرقه (دلایلی که وجود آنها یعنی مردود شدن مفهوم فرقه) ما فراوان داشتیم. حداقل ده دلیل.

یکی اینکه در فرقه ها امکان انتقاد وجود ندارد در حالیکه ما انتقاد را بصورت نهادینه داشتیم و واجب شده بود که در انتهای جلسات، بخشی را برای انتقاد بگذارند. این انتقاد، انتقاد خلاق بود و فرمولی برای آن درست شده بود.

موضوع دیگر مخالفت با مرکزیت بود. در خیلی از جلساتی که با بچه ها داشتم نظرات آنها باعث می شد که نظرات من تغییر کند. حالا در آن ارتباط محبت آمیز، صمیمی و دوستانه، که رابطه معلم و شاگردی بود در جاهایی فرد حیا می کرد و در جاهایی شخص به خودش اجازه نمی‏داد انتقادش را صریح اعلام کند و در خودش نگه می داشت. این یک بحث اخلاقی است و فرق می کند با اینکه کسی بگوید تو حق نداری انتقاد کنی. ممکن است که یک نفر در جلسات مکرراً نظر داده و نظراتش اشتباه بوده و به او گفته شده باشد که دیگر نظر نده چون وقت بقیه را می گیری، ولی این یک حسن بود که دیدگاههای انتقادی سازنده و خلاق مطرح شود. حتی برای انتقاد خلاق فرمولی درست شده بود به اینصورت که کسی حق بیان انتقاد در جمع را درباره یک شخص معلوم ندارد مگر اینکه یک راه حل داشته باشد و در ازای آن انتقاد یک نقطه مثبت هم از آن شخص بگوید. از نظر ما انتقاد نباید جنبه تخریبی داشته باشد بلکه باید با تجلیل خلاق همراه باشد.

از این دلایل آنتی فرقه، حداقل ده موردشان دلایل محکم بودند مثل اینکه بگوییم این آب نیست. چرا؟ چون سنگ است. چون نرم نیست. چون دست در آن فرو نمی رود.

پس بنا بر 18 تا 23 دلیل تخصصی و سند تعمیم یافته ما فرقه نبودیم و دلایل زیاد آنتی فرقه بودن را هم داشتیم که در برخی موارد تنها یکی از آنها کفایت می کرد. مثلاً در جایی که سوال سازی هست فرقه نمی‏تواند وجود داشته باشد، در جایی که تحقیق هست فرقه نیست، در جایی که خلاقیت هست فرقه نمی‏تواند باشد،‌ آنجا که هویت فرقه ای نیست، مناسک و مراسم مذهبی نیست، ادعای رهبری فرقه وجود ندارد، قرائت موازی با دین رسمی وجود ندارد (...) در آنجا فرقه ای نمی‏تواند موجود باشد.

بعضی از بچه های ما، به نسبت امکانات بسیار محدودشان، خلاق ترین ها در ایران و شاید در جهان بودند. خلاق در زمینه تولید اندیشه و تولید ایده. تولید فکر. این گفته مستند به چیزهایی است که وجود دارد. اندیشه هایی در باب معنویت مدرن، درباره جریانهای باطنی. اندیشه هایی که ما در زمینه جریانهای باطنی و حرکتهای معنوی داریم و مکتوب شده بیشتر از کل اندیشه هایی است که در کل دنیا وجود دارد. این گوی و این میدان. اگر قابل ردً است، ردش کنید...

از طرفی، در جایی که امکان رشد هست و محصول و میوه خلاق وجود دارد فرقه وجود ندارد. چون این محصول خلاق است و حاصل رشد است. اگر در جریانی شعور و فهم کسی زیاد شد و آگاهی اش گسترش یافت دیگر نمی توان به آن جریان گفت فرقه. لااقل دهها هزار نفر شاهدند و از این تعداد هزاران نفرشان در دسترس هستند و شهادت می‌دهند بر خودشان، که گسترش فکری داشته اند. تعمیق فهمی داشته اند و بینشهای آنها روشن تر شده. همه این مفاهیم با فرقه تضاد و تناقضهای بنیادی دارند...

من مکرراً به آنها تاکید کردم که به این بچه ها نگویید فرقه. فرقه تا قبل از دستگیری من وجود نداشته. اما اگر شما به اینها تاکید کنید اینها می شوند فرقه و بعد شما عمرها تلاش خواهید کرد که این مفهوم و ماهیت را از آنها بگیرید. پیامد برچسب را می دانم...

آنها این حرفها را حمل بر تهدید می کردند اما تهدید نمی کردم... می گفتم قصد من تحقق قرآن است. قصد من خداست. شما دارید چیزی را بزرگ می کنید. طرف قسم می خورد که من مسلمانم و شیعه ام ولی شما دارید در کنار شیعه مطلبی را بوجود می آورید که اصلاً وجود ندارد. توجه کنید که بعداً تعطیل کردن این موضوع تا قرنها طول می کشد و شاید هیچوقت نتوانید آنرا جمع کنید.

آنها در جواب تنها می گفتند ما کار خودمان را بلدیم شما دخالت نکنید.

در این مباحثات پیامدهای علمی فرقه ساختن را برای آنها می گفتم ولی اینها با مفاهیم سرو کاری نداشتند. تنها یک چیز برایشان مهم بود. چیزی به نام گردش کار برای دادسرا، و چیزی به نام پاسخ به مسئول بالاتر.

برایشان مهم نبود به سر مردم چه می آید. به سر جوانها چه می آید. مهم نبود که چه ضربه هایی دارد به ریشه اسلام وارد می شود و مهم نبود که این کارها دارد انشعاب در دین ایجاد می کند. برای آنها مهم نبود که دارند زمینه عملی، نظری و اجتماعی این انشعاب را بوجود می آورند. برایشان مهم نبود چون در برابرش پاسخگو نبودند. آنها تنها برایشان مهم بود که پرونده را طوری که مسئول بالاتر خوشحال می شود ببندند و یک گردش کاری هم به دادسرا بدهند.

آنها از مقطعی به بعد به ما می گفتند اَبَر فرقه. اما این را می گفتند برای اینکه خودشان را بزرگ کنند. وقتی این زاویه از موضوع را برایشان بازگو می کردم عصبانی می شدند. از نظر روانشناسی موضوع، آنها چیزهایی را بزرگ می کردند که بعد بگویند این ما بودیم که حریفی بزرگ را شکست دادیم. مثلاً وقتی که مرا دستگیر کردند پای بی سیم ها تکبیر می گفتند...

به آنها می گفتم شما مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر موساد هستید چون عملاً فرقه سازی می کنید و تمام روشهای علمی را ناخودآگاه پیاده می کنید برای تشکیل یک فرقه... اما تاکیدشان این بود که فعلاً تو را تخریب کنیم...

با همه این اوصاف آنها باز هم حرف خودشان را می زدند و می گفتند که هر گردی گردو است. به آنها می گفتم هر کسی اسلحه دارد دزد نیست. شاید پلیس باشد. شاید اسلحه اش آموزشی باشد یا برای کار دیگری باشد. می گفتند چرا دزد است. گفتم هر کسی که سوال کرد کافر نیست و مشرک نیست باز هم جوابشان این بود: چرا. هر گردی گردو است... واقعاً تصویر کارشان همین بود.

آنها سعی می کردند موضوع را با چیزهای دیگری پیوند بزنند. در اواخر زمان بازداشتم می گفتند شما فرقه نیستید و اتهام شما هم فرقه سازی نیست. به آنها گفتم بعد از شش ماه که به این بچه ها می‏گویید شما فرقه اید حالا دیگر چرا حرف را عوض می کنید؟...

بالاخره معلوم نشد اتهام ما چه چیزی بود. بعد از اتهام فرقه می گفتند شما تشکیلات سرّی هستید. اما سوال این بود که بر اساس چه تعریفی ؟ ساده ترین تعریف این بود: "تشکیلات سرّی تشکیلاتی است که کسی از آن خبر ندارد". در حالی که ساختارهای موجود متشکل از یکسری NGO بود که همه ثبت شده بودند. جلساتشان آشکار بود. مجوز رسمی از دولت و وزارتخانه های مختلف داشتند و محصولاتشان معلوم بود. محصولاتشان کارهای زیست محیطی بود، کارهای انتشاراتی و فرهنگی بود... از این هم گذر کردند و بعد از این گفتند پروژه هایی که شما می‏خواستید انجام دهید پروژه های معمولی نبوده. طرحهای ضد امنیتی و ضد حکومتی بوده!

 

Leave a comment

Make sure you enter the (*) required information where indicated. HTML code is not allowed.