بخشی از استدلال آنها بر می گشت به این که چون شما در زمینه فرقه شناسی بینش و دیدگاه، و توان تحلیل دارید ما می خواهیم نظرات شما را داشته باشیم. البته به آنها گفتم که این میتواند یک تله باشد بطوریکه در زمانی آنرا برعلیه خود ما استفاده کنید و طوری وانمود کنید انگار ما این صحبتها را درباره خودمان گفته ایم. اما آنها تاکید کردند و قسم خوردند که ما فقط می خواهیم آنرا به عنوان یک مرجع برای کار خودمان داشته باشیم.
آنها سوالاتی در زمینه فرقه و تحلیلهایی داشتند که در این ارتباط وجود دارد.
ابتدا یک قدم به عقب برمی گردیم که چرا اداره برخورد به ما میگوید "فرقه رام الله"؟
سالها بود که اینها میخواستند با ما برخورد کنند ولی چون سند و مدرکی نداشتند و جرمی واقع نشده بود از یک روش قدیمی استفاده کردند و آن زدن برچسبی بود با کلماتی که بار منفی داشت. آنها پیامد موضوع را در نظر نگرفتند و صرفاً برای اینکه بتوانند تعداد زیادی را در پروژه خودشان قرار دهند به جمعیت الیاسین یک اسم دادند و همه را با یک کد ثابت، " فرقه رام الله " نامیدند. این از دیدگاه علمی پیامدهای منفی زیادی دارد... این شکل نامگذاری مثل این می ماند که شما بخواهید تعدادی پرنده را صید کنید که شکارشان ممنوع است. در این صورت اگر آنها را مثلاً شاهین یا پرستو بنامید می توانید آنها را شکار کنید.
البته افراد دیگری هم بوده اند که به همین روش با آنها برخورد شده. یعنی جمعی که به آنها یک اسمیداده شده بود اما سازنده همان اسم هم، خود افراد برخورد کننده بودند.
آنها در بدو صحبتها ادعا می کردند که ما متخصص فرقه ایم و لیدر آن هستیم اما در طول آن چند ماه حتی یک نفر را ندیدم که بتواند یک جمله قابل توجه درباره فرقه بگوید. آنها حتی تعریف فرقه را از نظر علمی نداشتند و تنها می گفتند "فرقه یعنی همین". اما این از نظر علمی قابل استناد نبود چون تعریف باید جامع و مانع و قابل تفکیک از مفاهیم مشابهش باشد. آنها هیچ آشنایی با کالبدشکافی فرقه ها و روش و چرایی شکل گیری... آنها نداشتند. حداکثر یک نظریه درباره شکل گیری فرقه داشتند در حالیکه اگر مجموعه نظریات نظریه پردازان جهان را جمع بندی کنید می بینید هفده نظریه در باب شکل گیری فرقه وجود دارد...
آنها بدون اطلاع از مفاهیم پایه، عجولانه به سراغ مقوله برخورد با فرقه ها رفته بودند و تنها سوالشان این بود که برای برخورد با فرقه ها چه بایدکرد و چگونه باید آنها را منحل کرد؟
به آنها گفتم که صرف فرقه بودن یک چیز، دلیلی موجه نیست برای آنکه نابودش کنند، چون ما هم که شیعه ایم یک فرقه ایم. و در کنار ما هفتاد و دو فرقه اسلامی دیگر هم در جهان وجود دارد. ما در دنیا دهها فرقه مسیحی و یهودی، هندوئیسم و بودیسم داریم پس با این وصف باید همه دنیا را از بین ببریم چون با این تعریف همه جهان پر از فرقه است.
تعریف اداره برخورد، از فرقه این بود که یک نفر در مرکزیت است و بقیه از او تبعیت می کنند. اما اگر بخواهیم تنها به همین یک تعریف استناد کنیم پس دهها میلیون فرقه در جهان داریم. اکثر شرکتها، موسسات، نهادها و جریآنها در دنیا فرقه اند. به آنها گفتم اگر این تعریف فرقه است و اگر صرف تبعیت یعنی فرقه، پس ما فرقه ایم. اما این تعریفی است که اگر بسط داده شود و تعمیم پیدا کند شما گرفتار می شوید چون این تعریف همه حیطه ها را شامل می شود. نتیجه این حرفها تنها عصبانیت آنها بود.
از نظر من برخورد با فرقه شرطی دارد و آن انحرافی بودن فرقه است. در آنصورت می توان شرایط برخورد با فرقه را تعریف کرد.
مثلاً در آمریکا چندین هزار فرقه وجود دارد اما نه تنها مسیحیت در آنجا تضعیف نشده بلکه قویتر هم شده. یا در چین و هند، هزاران فرقه وجود دارد که همه آنها انحرافی نیستند. خیلی از جریانات در ایران هستند که طبق مولفه های علمی فرقه محسوب می شوند. هیچ ضرری هم ندارند. نه در گذشته نه در حالا و نه در آینده چون این جریانات با اسلام پیوند خورده اند و از دل شیعه بیرون آمده اند. آنهم نه با یک مرام متفاوت و نه مثل یک دین جدید.
بر این اساس تنها باید با مواردی برخورد کرد که جریان انحرافی محسوب شود و آن هم مولفه های خودش را دارد.
برای برخورد با فرقه ها دهها روش وجود دارد. روشهای نرم و سخت. روشهای محسوس و نامحسوس. اما برای برخورد با یک فرقه انحرافی باید ابتدا آن را بشناسیم، علل بوجود آمدن و علل تداوم حیاتش را بدانیم، مراحل رشد و تکوین آنرا بشناسیم... به جز این موارد لازم است بدانیم ختم و پایان یک فرقه کجاست. باید بدانیم سکوت و سقوط آن کجاست، اضمحلالش کجاست. باید بدانیم فرقه چگونه انشعاب می زند. برای برخورد با یک فرقه انحرافی لازم است خطوط آنرا بدانیم، تکثر و پراکندگی فرقه ها را در دنیا بشناسیم...
اینها ادعا می کردند که ما کارشناس ترین و متخصص ترین افراد در این زمینه ایم. در حالیکه در بحثها معلوم می شد که واقعاً چیزی در این زمینه نمی دانند. حتی الفبای موضوع را هم نمی دانستند. نه اینکه بدانند و مخفی کنند بلکه حرفهایشان را می گفتند اما معلوم می شد که اشتباه میگویند. دایماً به یک کتاب و آن هم فقط یک کتاب که تالیف سینگر بود استناد می کردند. کتابی با عنوان فرقه ها در میان ما. اما بر حسب تعاریف آن کتاب ما نه فقط یک فرقه محسوب نمی شدیم بلکه یک آنتی فرقه بزرگ بودیم. از طرفی اندیشه ها و تئوری های مولفان آن کتاب که آنان ندانسته یا دانسته آن را تبلیغ می کردند، کاملاً بر ضد جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی بود اما ظاهراً اینها آن قسمتها را از کتاب حذف کرده بودند. بعداً شنیدم که این کتاب را به خیلی از بچه ها معرفی کرده اند و آنها هم از طریق اینترنت خیلی زود پی برده بودند که سینگر و گروهی که او به آن وابسته است کیست. البته به نظرم حرفهای سینگر تا حد زیادی درست است اما همه آن حرفها حتی آن درصد کمی که شاید درست نباشد، در نهایت، به نفع ال یاسین تمام می شد...
از نظر آنها روش برخورد با فرقه همین است که تعدادی از افراد را جمع می کنیم و می گیریم، بعد آنها را مجبور می کنیم که از افکارشان دست بکشند. اما این جواب نمیدهد. ممکن است بخواهند در افغانستان زمان طالبان، با یک فرقه برخورد کنند. مثلاً روش آنها این است که تعدادی از آنها را می گیرند، چند تا را اعدام می کنند و بقیه را می ترسانند. و به نظر خودشان برخورد کرده اند. در حالیکه برگترین فرقه های جهان و حتی اکثر ادیان به همین روش پدید آمده اند. با دین اسلام و مسیحیت هم به همین روش برخورد می شد...
این روشها، سخت افزاری است. در روشهای سخت افزاری مولفه هایی وجود دارد که شامل ترور شخصیت فرد مرکزی می شود. مثل پیامبر اسلام که به او دروغگو و ساحر و شاعر می گفتند. دشمنان اسلام قدرت تبلیغات داشتند و بدترین دروغها و توهین ها را به او می کردند و شدیدترین برخوردهای فیزیکی را با او و اطرافیانش داشتند.
از دیدگاه کارشناسان و تحلیلگران صاحب نظر، نتیجه برخورد سخت افزاری تنها یک چیز است.: بوجود آمدن دین و فرقه. بهائیت در ایران همینطور بوجود آمد. صاحب نظری می گفت شاید یکی از بنیانگذاران بهائیت در ایران امیر کبیر باشد. او قصد داشت بهایی گری را در ایران از بین ببرد ولی روش او یک روش مولد بود... در این شکل برخورد ممکن است جریان مورد نظر مدتی خاموش بماند اما با اندکی وقفه اوج می گیرد و منتشر می شود. در مورد مسیحیت وضع اینچنین بود. تا سالها بعد از عیسی کسی جرأت نداشت حتی درباره مسیح حرف بزند. حواریون تخریب شده بودند و سخت ترین برخوردها در آن زمان اتفاق می افتاد. در آن زمان افراد را جلوی شیر می انداختند، در چاه می انداختند. و نتیجه اش این شد که امروز مسیحیت بخش عظیمی از جهان را در برگرفته.
همینطور در مورد شیعه. در زمان امام زین العابدین تنها چهار نفر شیعه وجود داشت و با خود امام می شدند پنج نفر. اما الان، در ایران، بخشی از عراق، بخشی از لبنان و افغانستان و سایر نقاط جهان تعداد شیعیان بسیار زیاد است. یک جریان بزرگ و قدرتمندی از شیعه و شیعه گرایی در جهان وجود دارد در حالیکه سخت ترین برخوردها با ائمه اطهار (س) می شد. در تاریخ شیعیان ما کسی را نداریم که به اندازه امیرالمومنین علی علیه السلام تخریب و این قدر ترور شخصیتی شده باشد. درباره ایشان وضعیت طوری بود که تا سالها بعد لعن کردن و فحاشی نسبت به ایشان عبادت شمرده می شد. بعضی از فحاشی ها آنقدر رکیک بود که هنوز به فارسی ترجمه نشده اند. این وضع ادامه داشت تا وقتی که یکی از حاکمان عرب طبق یک برنامه ریزی و بر اساس یک تاکتیک آنرا براندازی کرد. در همه ادیان دیگر هم همینطور بود. در هندوئیسم و بودیسم و بقیه هم همیشه همینطور بوده...
برخورد سخت افزاری یعنی اینکه هر کاری از دستت بر می آید انجام بدهی. ترور و تخریب شخصیت، فشار آوردن، زندان و اعدام کردن.
فرض کنیم به آن بگوییم روش «افغان سیستم» آن هم افغانستان زمان طالبان. یکباره از در و پنجره مامور مسلح می ریزد، نفرات اصلی یا نفر اصلی را اعدام می کنند یا حبس سنگین میدهند. یک تعدادی را حبس می کنند و می ترسانند ولی این اندیشه کجا می خواهد برود؟ این اندیشه می چرخد... این بینش و شعور است. شخص یک چیزی را فهمیده و تجربه کرده و باید با یک چیز بهتری تغییر جهت پیدا کند. نمی شود این فهم را نابود کرد.
غربیها خیلی از ما در زمینه مسائل علمی و نرم افزاری جلوترند و ما باید در زمینه علمی از آمریکا و اروپا الگو بگیریم. این نقطه خوب غربیهاست؛ فرهنگ نرم افزاری و فرموله عمل کردن. در آمریکا و اروپا پیشرفته ترین سازمانهای اطلاعاتی به این روش عمل نمی کنند بلکه با روش نرم افزاری پیش می روند. روشهای نرم افزاری زیادند مثل روش جایگزینی، روش رقابتی، روش درون تحلیل و...
بطور کلی در ایران تجربه و شناختی از این دست پایین است. هر جریانی که حالت گنگ و نامفهومی دارد به آن برچسب فرقه می زنند. اخیراً در ایران یک جمعی از شخصیت های برجسته را در فرقه ای بنام "فرقه نفاق" قرار داده اند مثل دکتر سروش، دکتر کدیور و... که معلوم است احتمالاً قصد برخوردی وجود دارد و به همین دلیل آنها را در یک دسته قرار داده و با یک اسم مشترک می نامندشان...
اما در تحلیل جریانها چیزی به نام «فرقه» داریم، چیزی بنام «جریان» ها و چیزی بنام «شبه فرقه »که باید تفاوت اینها را دانست.
یک جریان اجتماعی مثل یک نهنگ است. با نهنگ چکار باید کرد ؟ با نهنگ کارهای مختلفی می شود کرد. بعضی معتقدند که نهنگها را باید کشت و خورد. عده ای میگویند نهنگها را باید بکشیم چون موجودات خطرناکی هستند، چون اژدهای دریایی اند. نه. نهنگ برای کشتن نیست. نهنگ برای این نیست که روغنش را آب کنند. یک جریان اجتماعی مثل یک نهنگ یا یک رودخانه است که اگر شاخه شاخه اش کنیم یا رویش سیمان یا آهن بریزیم چاره ساز نیست. یک جریان اجتماعی اگر از مسیر بدی می گذرد باید مسیرش را تغییر داد.
مثل این می ماند که فیلی را در بیرون یک دهکده می گیرند. یک نظریه میگوید قطعه قطعه اش کنیم و بخوریمش. یک نظریه هم میگوید فیل یک موجود طبیعی است که باید زندگی اش را بکند. این گسترة نظریات مختلف درباره فرقه هاست. اما کار اینها مثل همان قطعه قطعه کردن است که همه چیز را از بین می برند. مثلاً امریکایی ها و اروپایی ها از برخی فرقه ها استفاده می کنند. دستگاههای اطلاعاتی آنها با درصدی از پذیرش یک ریسک، از یک فرقه استفاده می برند. برخی هم به آنها اجازه حیات میدهند. البته اگر جریان انحرافی و به معنای تفرقه در دین باشد باید با آن برخورد کرد...
ما در این ارتباط حتی موسسه و مکانیزمی داشتیم که هنوز هم وجود دارد. جایی برای بررسی انواع فرقه ها و جریانات و شبه فرقه ها.
و درباره روشهای برخورد با فرقه های انحرافی، نظریات شکل گیری فرقه ها و تدوام حیات آنها... همه فرقه ها قائلند که بر حق اند و فقط هم آنها هستند که برحق اند. همه فرقه ها هم دلایل و مستنداتی برای خود دارند. همه در کتاب مقدس آن دین، جملات کلیدی را انتخاب می کنند که تایید کننده آنهاست. همه آنها متعصب اند... اینها ویژگیهای بینشی همه فرقه هاست. همه میگویند ما بهترینیم در حالیکه خداوند میگوید "خردمندان کسانی اند که کلام را می شنوند و از بهترین آن پیروی می کنند.."
فرض را در حالت بدبینانه می گیریم که فرقه یک سیل است. باید مسیر یا مسیلی ساخت که سیل در آن حرکت کند. راهی که بتوان آنرا وارد جریان محوری اجتماع کرد. با سیل چه می شود کرد ؟ آیا میتوانیم جلوی آن کاسه بگیریم ؟ یا با سطل آبش را جابجا کنیم؟
در این موضوع دو حالت وجود دارد. یا این سیل بخشی از همان جریان اجتماعی می شود و خطر خاصی هم ندارد که می گذاریم به حیاتش ادامه دهد چون نمی توان قائل شد که همه فرقه ها ناسالم اند. چون کثرت گرایی یا پلورالیزم اجازه نمیدهد که اینطور فکر کنیم. چون همه دنیا فرقه می شوند...
اگر فرقه ای انحرافی نیست باید به آن اجازه حیات داد و اگر انحرافی است باید مهارش کرد و شاهرگش را به کنترل در آورد. اگر فرقه مخرب در ایران است باید آنرا ایرانیزه کرد، اگر در اسلام است باید آنرا اسلامیزه کرد و اگر در آمریکاست باید آنرا آمریکاییزه کرد. باید آنرا تغییر جهت داد، دیدگاههایش را تعدیل کرد و یک جراحی تدریجی درباره اش انجام داد...
راه حل دیگر مهار فرقه ها ارائه چیزی جذاب تر است. اگر مفاهیم قرآنی و اسلام را جذاب ارائه کنیم و به خوبی توضیح دهیم دیگر چنین جریانهایی توان عرض اندام ندارند. در این صورت دیگر چیزی به اسم اکنکار، جریان شیوائیستی، تانتریسمی و کریشنایی... در ایران وجود ندارد. کلید بزرگ کار این است: چیزی را که داریم به تحقق برسانیم و معنا کنیم...
با بخشنامه نمی توان کاری کرد چون این یعنی قدرت دادن به آن فرقه انحرافی. با اسلحه نمی توان جلوی اندیشه را گرفت چون اسلحه که جلوی اندیشه بایستد یک ارتشی از اندیشه ها ایجاد می کند. با شلاق و کتک نمی توان اندیشه را تغییر داد. فقط با ارائه یک چیز خوبتر می توان اندیشه را تغییر داد. اندیشه با اندیشه بالاتر از آن تغییر می کند.
با حرف و توجیه نمی شود دیدگاه را تغییر داد. دیدگاه، روش شکل گیری، تبدیل و انحلال خودش را دارد. دیدگاه بخشی از یک علم است. دهها روش در این زمینه وجود دارد. مثلاً روش ان ال پی و قسمتهایی از عصب شناسی روی همین موضوع کار می کنند. روی شناختِ شناخت؛ و اینکه چطور می توان اندیشه را تغییر داد. در تغییر دیدگاه تنها چیزی که مطرح نیست زور و تفنگ و گلوله و چیزهای مشابه است.
گفتم از طریق آنتی فرقه ها، از طریق آگاهی ضد فرقه ای، از طریق درک الگوها و ریشه های شکل گیری و روشهای دیگر می شود فرقه ها را تغییر داد که هیچ کدام رابطه ای با روشهای سخت افزاری و روش خشن ندارند.
فرقه ها را می شود تبدیل و جایگزین کرد اما بزرگترین چیزی که میتواند فرقه ها را از بین ببرد یک چیز است و آن آزاد اندیشی و تفکر و تحقیق است... اگر به افراد تفکر و تحقیق را آموزش دهیم، اگر به افراد اجازه سوال سازی و تحقیق بدهیم و هویت محقق و متفکر را به آنها آموزش دهیم به طوری که این هویت بروز کند این بزرگترین کاری است که برای شکل نگرفتن یا اگر شکل گرفت برای اضمحلال یک فرقه انحرافی می توان کرد...
برگرفته از کتاب «وطور سینین»