نظریه‌های پیدایش فرقه‌ها (معرفی اولیه)

 

امروزه با زیاد شدن فرقه‌ها و مسلک‌های گوناگون معنوی، مذهبی، شبه عرفانی و... یکی از سئوالاتی که برای هر کسی که کمی با آنها ارتباط و برخوردی د اشته باشد ممکن است پیش اید و جواب قانع کننده ای هم برای آن پیدا نکند، این است که فرقه‌ها چطور پدید آمده اند. اینکه علت حقیقی پیدایش و گسترش آنها چیست؟

خیلی از افراد به راحت ترین جواب بسنده میکنند و میگویند که بوجودآمدن هر فرقه ای فقط به دلیل تزویرهای قدرتهای استعماری دنیاست. آنها فرقه‌ها را علم میکنند تا از این طریق جریانهای مورد نظرشان را در جهان راه اندازی کنند و به نتایج خودکامانه شان برسند.

متاسفانه بنده هر قدر کتب مربوط به فرقه شناسی را بررسی کردم چیز چندانی درباره ریشه یابی و علل شکل گیری فرقه‌ها پیدا نکردم. عمده حرفها معطوف بر تئوری توطئه (كه در بالا اشاره شد) یا تئوری فریب بود. در تئوری فریب كه بیشتر مارگارت سینگر و همكارانش طرفدار آن بوده اند دلیل شكل گیری فرقه‌ها تنها فریبكاری و كسب قدرت و تسلط از طریق فریبكاری است.

اما ایا واقعا میتوان گفت که همین دو دلیل، همیشه و در هر شرایطی و در هر موردی صدق میکند؟ بطور مثال آیا می‌توان ریشه‌های شكل گیری فرقه‌های شیطان پرستی را با فرقه‌های پروتستان و فرقه‌های اسلامی‌یكی دانست؟ پاسخ بوضوح منفی است.

اما به یمن شانس توانستم با استادم درباره این موضوع صحبتی داشته باشم. آنچه در این متن آورده ام یک روایت خیلی کوتاه و ابتدایی از «نظریات پیدایش فرقه‌ها» است که توسط ایشان بیان شده است. امیدوارم این متن نقطه شروعی باشد بر تحقیق بیشتر بروی این مقوله.

پلورالیزم: یکی از دلایل عمده بوجود آمدن فرقه‌های گوناگون تکثرگرایی است. تکثرگرایی در بطن یک عقیده، دین یا مذهب بصورت هسته بالقوه ای وجود دارد و با گذشت زمان و بوجود امدن افراد جدید و نقطه نظرات گوناگون که ممکن است بر حق یا بناحق باشند، ظهور میكند و انشعاباتی در اعتقاد اولیه ای که وجود داشته بوجود میاید. بنا بر این نظریه، تکثرگرایی فطری انسان و تکثر پذیری درونی عقاید موجب بوجود امدن انشعابات و فرقه‌ها میشود.

جنگ شرق و غرب: این نظریه بیان میکند که بلوک شرق و بلوک غرب دو جبهه اصلی در جهان هستند و در زمینه‌های گوناگونی با هم رقابت میکنند. یکی از زمینه‌های اصلی رقابت آنها جبهه عقاید و فرهنگ‌هاست. شرقی‌ها عقاید و ادیان کهن و اصیل خود را به صورتهای گوناگون به غرب صادر میکنند. و غربی‌ها تکنولوژی و فرهنگ خاصی که در آنجا شکل گرفته است را به شرق گسترش میدهند. این رویارویی خاموش اما پر تحرک موجب بوجود آمدن فرقه‌هایی میشود که هر کدام گوشه ای از فرهنگهای مرتبط با خودشان را به درون خاک جبهه مقابل تزریق میکنند. نمونه‌های بسیاری از محصول این رویارویی خاموش وجود دارد. مثلا طیف گسترده روشهای مراقبه شرقی که در غرب تدریس میشودیک نمونه است و نمونه متقابل آن گسترش موسیقیهای غربی در کشورهای شرقی و تاثیرگذاری بر فرهنگ شرق از این طریق است.

تئوری توطئه: همانطور که در مقدمه بحث گفتیم مشهورترین عامل ایجاد فرقه‌ها را توطئه قدرتهای استعماری برای جهت دهی و گسترش سیطره بر کشورهای جهان میدانند. اگر چه این مشهورترین عامل محسوب میشود اما اینکه مهمترین عامل باشد هنوز اثبات نشده است.

گرایش انسان به آزادی: انسان فطرتا به آزادی گرایش دارد و این آزادی را در هرجای که بتواند سعی میکند اعمال کند. از آنجا که آزادی وقتی در حوزه سلایق و علایق شخصی وارد شود ممکن است هر فردی سعی کند عقایدی مطابق با سلائق شخصی خود را بسازد و دنبال کند. بطور مثال همجنس‌گرایی در بسیاری از فرقه‌های مسیحی مردود شمرده شده اما برخی از فرقه‌ها آن را در حوزه آزادیهای فردی میدانند و با آن مخالفتی ندارند كه این منجر به گرایش همجنس‌گرایان به این گونه فرقه‌ها میشود.

تنوع طلبی: شاید عجیب به نظر برسد اما واقعیت این است که خوی تنوع طلبی انسان میتواند ریشه بعضی از تغییرات و گرایشات نو در حوزه دین و فرهنگ و عقیده باشد. از دیدگاه این نظریه عامل تشکیل فرقه‌ها این است که انسان اصولا تنوع طلب است و بنابراین هرگز از نوگرایی در هیچ عرصه ای دست بر نخواهد داشت. از این نظر ایجاد شاخه‌ها و تنوعات جدید در ادیان و مذاهب محصول بروز این تنوع طلبی اند و حتی اگر کسی به ان استناد مستقیمی نکند، در پشت اکثر دلایل بیرونی این عامل قوی درونی فعالیت دارد.

ازدواج تمدنها: تمدنها از دیدگاه ویژگیهای غالبی كه دارند می‌توانند به مذكر و مونث تقسیم بندی شوند. در این تقسیم بندی احتمال ازدواج برخی از مذكرها با برخی مونث‌ها وجود دارد. بعبارتی تمدنهایی كه تكمیل كننده هم هستند از این دیدگاه می‌توانند ازدواج كنند یا ازدواج كرده اند. این ازدواج نوعی تركیب و درهم آمیختن است و حاصل آن تبادلات و تاثیراتی است كه دو حوزه فرهنگی بر همدیگر میگذارند. البته همانطور كه پیداست نتیجه همه ازدواج‌های انسانی مناسب نیست و درباره ازدواج تمدنها هم همین قاعده صدق میكند.

از دید نظریه «ازدواج تمدنها» (كه برای اولین بار توسط استاد ایلیا میم بیان شده) برخی از فرقه‌ها بر اساس پیوند بین دو تمدن بوجود می‌آیند. بعبارتی یك فرقه ممكن است محصول ازدواج بین دو تمدن و تركیبی از عقاید و گرایشات آنها باشد.

بطور مثال فرقه «یهودیان مسیحی» حاصل ازدواج بین سنت مسیحیت غربی با یهودیت است و در حقیقت تركیب یا برایندی است از هردو این عقاید.

از این نظر بوجود آمدن فرقه‌ها پدیده ایست که تابع تماس و ارتباط این فرهنگها با هم و در حقیقت ماحصل پیوند و کنش و واکنش بین دو حوزه تمدن است. محصولی که گاهی از اوقات بوجود امدن آن اجتناب ناپذیر است.

ریتم‌های تاریخی:

اگر به پدیده‌های جهان دقت كنیم می‌توانیم ردپای ریتمهای متعددی را در آن بیابیم . در حوزه بیرونی ریتمهای گردشهای سیارات، ستارگان و كره زمین و ایجاد فصول و شبانه روز و .... از جمله ریتمهایی هستند كه دخالت آنها در بازخوردهای حیاتی انسان و دیگر جانداران روشن است. در حوزه درونی، رتیمهایی مانند ریتم قلبی، ریتم مغری، بیوریتم و... وجود دارد. همه اینها حكایت از وجود یك نكته دارد : ریتمها در زندگی و حیات تاثیر بسیار قاطعی دارند.

وقتی با یك نگاه كلی به رویدادهای تاریخی نگاه میكنیم متوجه می‌شویم كه بسیاری از وقایع بزرگ تاریخی در ریتم‌هایی تكرار می‌شوند. شاید به همین دلیل باشد كه ضرب المثل (تاریخ تكرار میشود) بر سرزبانها افتاده است. اما این فقط وقایع تاریخی نیستند كه تكرار میشوند بلكه موج‌های اجتماعی و فرهنگی و... هم در پریودهای زمانی در تاریخ رو به شدت میگذارد.

بر اساس نظریه ریتم‌ها[1] كه بخشی از آن به ریتم‌های تاریخی و وقایع اجتماعی میپردازد، یكی از ریشه‌های گسترش فرقه‌ها تاثیرات ریتمهای تاریخی است.

بر این اساس پیدایش بسیاری از پدیده‌ها و از جمله فرقه‌ها، در ریتم‌های تاریخی خاصی گسترش پیدا میكند و آنچه كه موجب گسترش فرقه گرایی در برهه خاصی از زمان می‌شود ایجاد شدن شرایطی است که خود آن شرایط نتیجه فعال شدن ریتم تاریخی مربوطه است.

****

آنچه دراین متن نوشتم نگاهی بسیار گذرا به بعضی از نظریات پیدایش فرقه‌ها و دادن تصویری کلی از تنوع نظریاتی بود که دراین زمینه قابل بررسی است. اما نظریاتی که در این باره دریافت کردم شامل نظریات دیگری مانند نظریه فرد گرایی، قرائت‌های موازی و... هم بود که شرح آن را ان شاء ا... در متن دیگری خواهم نوشت.

لازم است بگویم صحبت کردن از نظریاتی که هر کدامشان ابعاد گسترده و ظرایف خاص خود را دارند طی یک متن کار آسانی نیست. در واقع برای تشریح هر کدام نوشتن مقالات متعددی لازم است. بنابراین این متن را تنها در حد معرفی اولیه این نظریات نوشتم و امیدوارم در فرصت دیگری بتوانم درباره هر یک از اینها به تفضیل بیشتری صحبت کنم. [2]

   تحلیلها و خطاها

این متن به بررسی خطاهایی كه احتمالا در شناسایی فرقه‌ها می‌تواند بوجود اید میپردازد. سعی شده برخی از خطاهایی كه ممكن است رای درست و صواب را در بررسی و تحلیل فرقه‌ها تحت تاثیر قرار دهد شناخته و آنها را به استناد دلایل غربال كنیم و به اینصورت احتمال خطای تحلیل‌های مورد استفاده مان را كاهش دهیم.

اشتباه یك:

«هر جمع انسانی كه دارای سازماندهی باشد نوعی فرقه است.»

یكی از ویژگی‌های فرقه‌ها این است كه از یك ساختار سازمانی هرمی‌برخوردارند. اما اگر بخواهیم به دلیل این ویژگی و به استناد تنها همین یك خصیصه جمعی را فرقه بدانیم راه را به خطا رفته‌ایم.

در اینصورت تمام سازمانها و ادارات، احزاب، كه دارای سلسله مراتب هرمی‌مانند رئیس كل، مدیر عامل، سرپرست، كارشناس ارشد، كارمند، كارگر و . . . می‌باشند را می‌توان فرقه دانست.

اشتباه دو:

«هر مجموعه ای كه شامل یك فرد راهبرد كننده و جمعی باشد كه آن فرد را قبول دارند، فرقه نام دارد. »

یكی دیگر از دیدگاههای اشتباه آمیزدر این ارتباط این است كه هر جمعی مشتمل بر یك راهبر و عده‌ای كه آن شخص را قبول دارند فرقه نامیده‌ میشود.

تمام احزاب و جمعیت‌ها شخصی را در راس خود دارند كه به نوعی راهبری آنها را بر عهده دارد. همینطور مسئول یك سازمان هم بنابر وظایف خود تا حدی رهبری سازمان مربوطه را برعهده دارد. مصلحین جامعه و اندیشمندان و متفكران به نوعی رهبران بخشها و اقشاری از جامعه محسوب می‌شوند و مردم از آنها حرف شنوی دارند. به این موارد رؤسای عشایر یا قبایل بومی‌و ریش سفیدان یك منطقه یا فامیل بزرگ را هم می‌توان اضافه كرد. بدیهی است كه نمی‌توان این موارد را فرقه‌سازی یا فرقه گرایی تلقی كرد. در نتیجه وجود چنین شرطی به تنهایی نمی‌تواند اثبات كننده فرقه گرایی برای جمعی باشد. بلكه بررسی‌ها و تحلیل‌های بیشتری باید به موضوع وارد شود.

اشتباه سه:

« هر جمعی كه دارای رهبر، سازماندهی و عقاید مشترك باشد یك فرقه انحرافی است. »

یك اشتباه این است كه بپنداریم كه اگر جمعی دارای سازماندهی و عقاید مشترك و راهبر است یك جمع فرقه‌ایست.

این سه مولفه تا حدی شبیه مولفه‌های سینگر در شناسایی فرقه به نظر میرسد اما با آن دنیایی تفاوت دارد. مفهوم رهبر با «رهبر خودكامه و مستبد و مطلق العنان» در فرقه‌ها بسیار متفاوت است. همینطور «تشكیلات» می‌تواند دموكراتیك، و شورایی و بدون تمركز قدرت در یك نفر باشد، و این با تشكیلات فرقه ای متفاوت است. همینطور هر عقیده ای را نمی‌توان عقیده فرقه ای نامید.

اگر به مولفه‌های فوق دقت كنیم متوجه می‌شویم این مولفه‌ها دراكثر اجتماعات انسانی وجود دارند. همه حزبها، انجمنها، موسسات و سازمانها هر سه این مولفه‌ها را دارند. آنها دارای رهبر و مسئول ارشد هستند. همه آنها نوعی ساختار و سازماندهی دارند كه جاری كننده نظم و برطرف كننده آشفتگی‌هاست. و همه آنها را هدف و اعتقادی مشترك در كنار هم نگهداشته است. پس آیا همه آنها فرقه محسوب می‌شوند؟

اگر بخواهیم هر جمعی با این مشخصات را فرقه بنامیم، درصد بالایی اجتماعات انسانی را باید جزو فرقه‌ها دسته‌بندی كنیم. اما این اندیشه كار را برای مخالفان آسان كرده است. كسی كه بخواهد تعمداً جمعی را به فرقه بودن متهم كند كافی است به دنبال این سه مولفه بگردد و با تكیه بر عدم اطلاع اكثریت مردم و حتی برخی از دست اندركاران از وجود این سه عنصر در اكثر اجتماعات انسانی، سعی در تخریب آن كند.

بنابراین نتیجه میگیریم صرف داشتن یك فرد مركزی بعنوان مسئول ارشد یا راهبر، داشتن نظم و سازماندهی در بین یك جمع انسانی و برخوردار بودن از اعتقادی واحد، نشاندهنده فرقه انحرافی نیست. و برای اثبات اینكه جمعی فرقه است دلایل و بینات بیشتری مورد نیاز است.

اشتباه چهار:

«هر سازمانی را كه دارای سیاست حفظ اسرار درون سازمان باشد، می‌توان فرقه نامید .»

نباید فراموش كنیم كه دنیا، دنیای نسبی است. هر اتفاقی را می‌توان از زوایای بسیاری مورد بررسی قرار داد و با نگرش‌های مختلف به یك موضوع می‌توان به تعابیر و تفاسیر متفاوتی دست پیدا كرد. رازداری یكی از همین موضوعات است كه نیت و قصدی كه از انجام آن وجود دارد عاملی تعیین كننده در تشخیص ماهیت آن سازمان می‌باشد. سازمانها به دلایل مختلف ممكن است افراد را به رازداری دعوت كنند:

دسته اول اغلب متشكل از شركتهای علمی‌و تحقیقاتی می‌باشند كه دنیای اطلاعات و تكنولوژی روز و حق كپی رایت نوآوری‌ها را می‌شناسند و هیچ تمایلی به افشای اطلاعاتی كه برتری آنها را برسازمانهای رقیب كاهش دهد ندارند. ضمن اینكه طبقه بندی آموزشها و اطلاعات در همه حیطه‌ها حتی در دروس دانشگاهی، در مدارس، موسسات فرهنگی و تحقیقاتی هم دیده می‌شود.

دسته دوم مكاتب تعلیمی‌انبیاء، امامان و اساتید حق هستند كه در شرایطی خاص یاران و پیروان را ترغیب به رازداری می‌كنند.

ائمه شیعیان كه در زمانه حكومت فاسدان و فاسقانی می‌زیستند برای حفظ بقای خود و عقاید و تفكرات شیعه ناگزیر از رازداری بودند.كما اینكه امام جعفر صادق (ع) به اصحاب خاص خود می‏فرماید:

"امر ما را فاش نسازید و آن را جز با اهلش در میان نگذارید، زیرا زحمت و دردسر آن كس كه راز ما را فاش می‏كند از زحمت و دردسر دشمن ما بیشتر است. پراكنده شوید - رحمت خد بر شما - و راز دار باشید."[3]

امامان شیعه، بطور دائم اصحاب خود را به راز داری و حفظ سرّ فرا می‏خوانده‏اند و حتی جابر جعفی، آن راوی موثق و شاگرد مورد اطمینان كه از امام باقر و امام صادق علیهما السلام حدیثها روایت كرده است، گفت: پنجاه هزار حدیث و راز در سینه دارم كه تاكنون آنها را به احدی نگفته‏ام.

روایت شده كه امام ششم بارها به معلی بن خنیس فرموده بود: "به سبب افشای اسرار و رازهای ما خود را گرفتار مسازید كه دشمنان اگر خواستند، شما را آزاد كنند و اگر اراده كردند، شما را بكشند." اما، معلی به سبب افشای حدیثی دشوار كشته شد.

دسته سوم را معلمین خردمندی تشكیل می‌دهند كه با در نظر گرفتن ظرفیت‌ مخاطب سخن می‌گویند.

این یك واقعیت است كه هر كسی ظرفیتی برای پذیرش دارد و بنا بر میزان ظرفیت شخص باید با او رفتار كرد. چیزی كه می‌تواند برای یك نفر رهایی بخش باشد ممكن است برای دیگری چنان كارایی را نداشته باشد. و چیزی كه برای دومی‌رهایی بخش است ممكن است برای اولی موثر واقع نشود.

امام صادق (ع) می‌فرماید:

«خدا رحمت كند بنده‏ای كه محبت مردم را به سوی خود جلب میكند، و آنچنان که می‌فهمند با آنان سخن می‌گوید و از افشای حقیقت به گونه ای که انکار می‌کنند صرفنظر می‌نماید. » [4]

و در روایت دیگری آمده كه می‌فرماید: "از خدا اطاعت کنید و حرف‌های ما را فاش نکنید. و در جایگاه خودش قرار بدهید. مادام که «در مردم این توانایی و کشش نیامده» این حرف‌ها را مطرح نکنید "

در آخر باید این نكته را تذكر دهیم كه وقتی با سیاست حفظ اسرار در جمعی برخورد می‌كنیم باید توجه كنیم كه چه چیزی مخفی نگهداشته میشود و چرا؟ و چه دلایل عقلانی پیرامون آن وجود دارد. (برخی از مهمترین تیپ‌های این دلایل را در این متن برشمردیم) سپس نتیجه بگیریم كه این پرده پوشی از نوع شیادانه آن است و یا از نوع خردمندانه.

اشتباه پنج:

«اگر عده ای از خداگرایی صحبت كنند قطعا فرقه ای هستند كه به طریقت بدون شریعت تاكید دارند.»

شریعت متولی دارد و مسئولیت آن در هر زمان با مراجع و روحانیون دین است. اما برخی این حقیقت را طوری تفسیر كرده اند كه اینطور به نظر برسد كه اصولا اجازه صحبت درباره خدا و خداگرایی در انحصار قشر خاصی است. در حالی كه صحبت درباره «شریعت» حوزه تخصصی روحانیون است و دیگران نباید در آن دخالت كنند. در صورتی كه خداشناسی در هر یك از ادیان، عرفان، فلسفه و حتی به تازگی از دیدگاه علومی‌مانند فیزیك نوین جایگاه بررسی دارد.

ضمن اینكه اگر این دیدگاه را بپذیریم سئوالاتی بوجود می‌آید كه پاسخی برای آن نداریم. از جمله اینكه تكلیف بسیاری از عرفای تاریخ اسلام (قدیم و معاصر) كه روحانی نبوده‌اند چه می‌شود؟ آیا همه آنها اشتباه می‌كرده اند؟

بطور مثال افرادی مانند شیخ رجبعلی خیاط كه بعنوان یك عارف معاصر شناخته شده، ایشان روحانی نبود و تحصیلات دانشگاهی و حوزوی نداشت و شغلش خیاطی بود. آیا از این دیدگاه ایشان هم كه جلساتی و شاگردانی داشتند كه در زمینه خداگرایی و عرفان صحبت می‌كردند شامل این قاعده بوده و فرقه تلقی می‌شوند؟

در آخر بی مناسبت نمی‌بینم كه این گفتار علی علیه السلام را یادآور شوم كه می‌فرماید : «ببین چه می‌گوید، نه اینكه كه می‌گوید.»[5]



[1]نظريه ريتم‌ها براي اولين بار توسط استادم ايليا «م» بيان شده است. كتابي درباره معرفي اين نظريه در دست تهيه است.

[2]منبع : www.zeddeferghe.com

[3] «لا تذيعوا امرنا ولا تحدثوا به الا اهله فان المذيع علينا سرّنا اشدّ مؤونة علينا من عدوّنا انصرفوا رحمكم ا... ولا تذيعوا سرّنا.»

[4] «رحم‏ا... عبداً اجترّ مودّة الناس الي نفسه فحدّثهم بما يعرفون، و ترك ما ينكرون.» حر عاملي، وسائل الشيعة، ج‏11، ابواب الامر بالمعروف، باب‏26، ح‏49

[5]انظر ما قال و لا تنظر من قال .

 

Leave a comment

Make sure you enter the (*) required information where indicated. HTML code is not allowed.