جمعیت الیاسین هرگز فرقه نبود[1]
ما هرگز فرقه نبودیم و نیستیم. بلكه جمعیت الیاسین، رویكرد و برنامههای ضد فرقه گرایی داشته است. برای این واقعیت، حداقل بیست و هفت دلیل محكم وجود دارد. تشكلهای مردمیما هرگز فرقه نبودند. این تشكلها همانند تشكلهای مردمی [تشكلهای غیردولتی؛ NGO] در دیگر نقاط دنیا بودند. در اینجا چون میخواستند ما را، مرا و همۀ الیاسین و الاهیون را متهم كنند و به دنبال یك بهانۀ مشترك و همه گیر بودند، بجای استفاده از عبارت تشكلهای مردمی و غیردولتی [NGO] از كلمۀ فرقه استفاده كردند. شاخه درخت را، شاخ نامیدند. راه را چاه گفتند. دوا را درد خواندند و پرندگان را خزندگان نامیدند تا توجیهی بظاهر موجه برای برخوردهای قبلی و برنامههای بعدی، به افكار عمومیارائه شود.
اتهام فرقه به همین سادگی بوجود آمد. همانطور كه یك كوه، چاه نیست و یك چاه نمیتواند كوه باشد، جمعیت الیاسین نیز فرقه نبود و یك فرقه هرگز نمیتواند چنین جمعیتی باشد و اینجاست كه آن بیست و هفت دلیل اقامه میشود. یك جنگل درختان میوه، خارزار نیست اما اگر كسی بخواهد همۀ جنگل میوه را به آتش بكشد، برای آنكه زمینه سازی كند، افكار عمومیرا با خود همراه كند، قانون را هم نظر كند، هر اعتراض یا سؤالی را از قبل خفه كند و بر وجدان و قلب خود سرپوش بگذارد، كافی است از اینجا شروع كند كه بگوید آن جنگل یك خارزار است و همۀ میوههای آن سمیهستند یا توهم اند و وجود ندارند.
كوه بزرگ و پر از معدن جواهرات و آبهای شفابخش را میشود نابود كرد و اما اینكار را به اسم پركردن یك چاه خطرناك كه ممكن است جان هر رهگذری را بگیرد، انجام داد. برخی از فرقههای مسلمان، خون شیعیان را مباح میدانند. اما چون با این واقعیت مواجه میشوند كه اینها هم مسلمانند فقط یك كار كوچك انجام میدهند. بجای شیعه میگویند اینها كافر و بدعت گذار هستند و با این تغییر واژه، زمینههای لازم را فراهم میكنند. بعضی از قدرتهای جهانی، مخالفان خود را تروریست و آشوبگر مینامند تا بستر برخورد با آنها را فراهم كنند. بعضیها نزول خوارند اما برای حل مسئله از ابعاد مختلف میگویند این نزول نیست، بهره و سود است. این مثال در رفتار آدمهای تحریف گر یا قدرتهای زورگو فراوان است...
ما فرقه نیستیم به همان دلایلی كه یك كوه نمیتواند یك چاه باشد و به همان دلایل كه یك جنگل بزرگ میوه نمیتواند یك خارزار باشد. ممكن است بین كوه با چاه تشابهاتی جزئی وجود داشته باشد و مثلاً در هر دو سنگ یافت شود و هر دو دارای خطراتی باشند؛ یا یك خارزار ممكن است از جنبههای جزئی شبیه به یك جنگل میوه باشد اما همۀ چیزها در این جهان از جهاتی میتوانند شبیه هم باشند حتی چیزهایی كه با هم در تضاد ظاهری هستند. ممكن است ما هم در شرایطی شبیه به فرقه شده باشیم همانطور كه ممكن است یك قطعه ابر باران زا شبیه توده ای فشرده از دود باشد كه در واقع دود نیست و باران متراكم است. انسانهای ظاهراً خوب و بد هم تشابهات فراوانی دارند. سازمانهای مافیایی و سالم شباهتهای متعددی با هم دارند. میان آب و آتش هم میتوان شباهتهایی یافت. اگر معنای فرقه را معنای مصطلح و عمومی و جهانی آن بگیریم یعنی چیزی مانند صدها فرقۀ اسلامی، یهودی یا مسیحی، این تعریف بطور واضح و صریح دبارۀ الیاسین مردود است. چون اعضاء الیاسین همه دین و مذهب خودشان را داشتند و این دین و مذهب نه تغییری كرده بود و نه قرار بود در آیندههای دور هم تغییر كند. همین یك سند در كنار اسناد بسیار و ناگفته، برای نگاه به واقعیت كافی است. مثل اینكه میگوییم آنجا جنگل است و خارزار نیست و برای اثبات آن كافی است نگاهی بیندازی و ببینی آنها درختان میوه اند نه علفهای هرز و خارهای خشكیده. یك فرقه به معنای عمومیو فراگیر آن، پایهها و اركان معلومیدارد. هویت فرقه ای میخواهد، یعنی اعضاء آن در پاسخ به سؤال من كیستم باید بگویند مذهب ما آن است. وقتی از كسی میپرسی مذهب تو چیست میگوید شیعۀ دوازده امامی، سنی شافعی یا حنبلی یا زیدی یا شیعۀ اسماعیلی یا میگوید مسیحی كاتولیك، پروتستان و ارتدوكس اما اگر در طول بیست سال گذشته از همۀ الیاسین و الاهیون سؤال میشد كه مذهب شما چیست فقط یك جواب داشتند. همان جوابی كه قبل از آن داشتند. اكثراً میگفتند مسلمان و شیعه و كسانی هم كه قبلاً مسیحی یا یهودی یا از ادیان دیگر بودند همان دین و مذهب را میگفتند. عبارت «فرقۀ رام الله» بعنوان یك هویت و جوابی به این سؤال، اولین بار از مراكزی شنیده شد كه از مدتها قبل قصد برخورد داشتند و مشخص بود كه این آغاز یك پروژۀ ویژه تهاجم است. هیچ كس از این هویت فرقه ای باخبر نبود چون وجود نداشت و برای اولین بار كسانی از آن حرف زدند كه میخواستند بر اساس آن، برنامۀ برخورد را سازماندهی كنند. وقتی جمعی هویت فرقه ای معلوم ندارد، اگر به آن بگوییم فرقه، مثل این است كه بگوییم یك توربین، پروانه ندارد.
... همۀ فرقهها دارای این ویژگی شاخص هستند.
یك فرقۀ دینی قائل است كه او تنها یا حداقل مهمترین و حقیقی ترین انعكاس و بیان كنندۀ آن دین اصلی و بلكه خود آن است و برای این ادعا تلاش میكند تا دلایلی را برای خود بیابد. مهمترین این دلایل، رابطه ویژۀ آن فرقه و بنیانگذار آن با بنیانگذار دین اصلی است. اما در روند تعلیماتی كه ما داشتیم هرگز چنین چیزی گفته نشد. نه آشكارا و نه در خفا؛ حتی دشمنان هم كه پیوسته در بارۀ ما شایعه میساختند و اخبار و واقعیات را تحریف میكردند آنها هم چنین چیزی در بارۀ ما نگفتند و خودم هم به یاد ندارم كه هرگز میان جمعیت الیاسین و فرد رسول الله (ص) نسبتی قائل شده باشم. اكثر جمعیت الیاسین شیعه هستند و از نظر مذهبی همان مذهب شیعه را داشتند و جز به آن قائل نبودند. هیچ وقت ادعای ارتباط با پیامبر اسلام (ص) یا ائمه هدی (س) را نكردم. نه در میان مردم، نه با خودم و نه در زندگی خصوصی. فرقهها عموماً اولین بنیانگذار خود را دومین یا سومین حلقه از مقام مذهبی دین اصلی میدانند اما این موضوع با روش و تفكرات ما و آنچه تا امروز گذشته است بیگانه بود.
نمیتوانم بگویم كه مرا به اسمهای مقدس صدا نمیزدند، چون میزدند اما این اسمها اكثراً نسبت مستقیمیبا دین اسلام یا هر دین دیگری نداشتند. چند نفر بودند كه نامههای متعددی مینوشتند و در نامههایشان مرا به الفاظ مقدسی كه با دین و مخصوصاً دین اسلام ارتباط داشت صدا میزدند مثلاً مینوشتند بقیه الله. به دوستان مربوطه گفتم به آنها تذكر دهند كه موضوع را تكرار نكنند. اگر لازم شد تذكری مستقیم بدهند یا غیر مستقیم. در صحبتهای حضوری هم عموماً كسی از این اسامیاستفاده نمیكرد. بعد از چند سال دیدیم كه آن افراد، مرتبط با یكی از دستگاههای امنیتی بودند و در ارتباط با آنها عمل میكردند به همین دلیل احتمال دادیم كه مجموعۀ رفتارهای آنها و من جمله همین بكار بردن عبارت بقیه الله و مانند آن كه توسط همین چند نفر [كمتر از بیست نفر] انجام میشد، جزئی از برنامههایی باشد كه بعداً ابعاد آن آشكارتر شد.
اكثر فرقههای مذهبی در جهان [همۀ فرقههای مذهبی از دیدگاه برخی از كارشناسان ادیان] میگویند ما برحقیم و ما عین همان دین اصلی هستیم. ما اصل و حقیقی هستیم [بقیه در انحرافند] و دلیل حقیقی بودنمان هم این است كه بنیانگذار ما دارای نزدیكترین ارتباط با بنیانگذار دین اولیه است. فرقههای یهودی و مسیحی و اسلامیكم و بیش دارای همین ادعا هستند. ما نه فقط دیگران را رد نمیكردیم بلكه به عكس این اتهام، متهم بودیم. متهم به كثرت گرایی و تنوع خواهی اندیشه ای. ما را طرفدار پلورالیزم و لیبرالیزم و اشاعه دهندۀ فرهنگ تساهل و تسامح معرفی كرده بودند. ما میگفتیم كه همۀ مكتبها و تفكرات مختلف دارای حق حیات بوده و برخوردار از حقانیت نسبی هستند، و آنها به این میگفتند تكثرگرایی و تبلیغ پلورالیزم. اعضاء الیاسین دارای انواع تفكرات مختلف و متنوع بودند و كسی آنها را از این كار باز نمیداشت. اكثراً شیعه بودند اما از ادیان و مذاهب دیگر هم در الیاسین كم نبودند. اعضاء الیاسین در دهها زمینۀ مختلف تحقیق و تفكر میكردند و بعضی از آنها به موضوعات و رشتههای تحقیقی شان تعلق خاطر داشتند. در میان جمعیت، افراد مرتبط با جریانات فكری دیگری هم بودند و ما هرگز از آنها نخواستیم كه از آن خارج و به دیگری وارد شوند. هرگز آنها را محكوم نكردیم بلكه همه را به تحقیق و یافتن و دیدن دعوت كردیم. یك فرقه اگر صادقانه بگوید كه بقیه هم احتمالاً دارای حقانیت هستند، به حركتی خطرناك دست زده است و حیات خود را در تهدید قرار داده است اما این چیزی بود كه ما میگفتیم و مینوشتیم و در بارۀ آن گفتگو میشد...
یكی از عناصر اصلی فرقهها كه ركنی اساسی محسوب میشود عنصر نفی است. اكثر فرقهها [از نظر بعضی از كارشناسان ادیان، همۀ فرقهها در جهان] نیاز حیاتی به نفی دارند و رد كردن دیگران یكی از تدابیر اصلی حفظ و تداوم حیات آنهاست. فرقهها میگویند دیگران باطل اند و ما برحق ایم و اگر هم در مواردی دیگر فرقهها و جریانات را باطل نمیدانند، آنها را با وجود اندكی حقانیت، در مجموع منحرف و باطل میدانند. این ویژگی شاخص اكثر فرقههاست. میگویند راه رستگاری و نجات ما هستیم و بقیه در گمراهی و هلاكتاند. اكثر فرقههای مسیحی، مسلمان، یهودی، هندویی، بودایی، چینی و آفریقایی همین را میگویند. بعضی از آنها تندروی بیشتری دارند و دیگران را چون مانند آنها نیستند، حتی مستحق مرگ میدانند. مانند برخی از فرقههای مسلمان كه خون شیعیان را مباح و یا بعضی از فرقههای یهودی كه مرگ فرق و ادیان دیگر را واجب میشمارند. فرقهها عموماً باید دیگران را نفی كنند و صرفاً بر حقانیت خود دست بگذارند. و این مردود شمردن، فقط محدود به اندیشهها و یافتههای دیگری نیست بلكه بزرگان آن اندیشهها را تخریب و رد میكنند. میگویند او نانها را بركت نداد و از آسمان ماهی نیاورد بلكه او در همدستی با پترس و جان این صحنه سازی را ترتیب داد زیرا قرار بود بعد از او پتروس جانشینش شود و جان به فرزندخواندگی مریم (ع) درآید. میگفتند او خود شیطان است چون میتواند ارواح شیطانی را از بدن انسانها خارج كند. یك فرقۀ ضدیهود همۀ اتفاقات و مستندات و وقایع این دین را ساختگی، جعلی و تحریف شده میداند و جزء به جزء آن را توضیح میدهد و بنابراین در اینجا تكلیف افراد مركزی یعنی حضرت موسی (ع) و مسیحا (ع) روشن است. آنها به دروغگویی، سوء استفاده، چشم بندی، حقه بازی و شیادی متهم اند. مشابه همین اتفاق از جانب عاقلان دورۀ جاهلیت كه جاهلان دورۀ عقلانیت هستند برای رسول الله، خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص) رخ میدهد و خداوند در قرآن میفرماید چنین وقایعی برای همۀ انبیاء و فرستادگان و منتخبین او اتفاق افتاده است.[2] همین اتفاق در بارۀ خود اسلام و مخصوصاً در بارۀ مذهب شیعه رخ داده است. بدترین اتهامات، تحریفها، دروغها، فحاشیها و توهینها طی سالهای بسیار در بارۀ امیرالمومنین علی (ع) رخ داد. آموزههای شیعه تحریف میشد و برعلیه پیشوایان بزرگ شیعه و بویژه امام علی(ع) دروغها و داستانهای ساختگی بسیار ساخته میشد. علی (ع) لعن میشد و این عبادت شمرده میشد...[3]
اگر فرقهها دیگران را رد نكنند و باطل نشمرند، این خطر قویاً وجود دارد كه پیروان آنها دچار چندگانگی فكری شده و دیر یا زود، دچار چندگانگی عملی شوند و برای ادامۀ زندگی با راههای مختلف و اندیشههای گوناگون مواجه شوند. همانطور كه نفت آتش میگیرد و آتش گرفتن از مشخصات اصلی آن است، فرقه هم دیگران را نفی میكند.
اما در جمعیت الیاسین خود نفی، نفی شده بود. رد كردن و محكوم كردن دیگر اندیشهها و جریانات مردود بود. تنوع اندیشهها و گوناگونی افكار بالا بود. مرا یك مدتی متهم كردند كه مسیح را تبلیغ میكنم. مدتی گفتند كه اسلام را تبلیغ كرده ام. بعضیها گفتند مبلغ اندیشهها و مكتبهای شرقی، هندی و چینیام. مدت كوتاهی مرا مبلغ كتاب مقدس و دین یهود و اندكی بعد مرا مدافع و مبلغ وهابیت قلمداد كردند و همۀ این حرفها در اخبار و سایتها و گزارشهای مختلف منعكس میشد. غیر از آنكه این اتهامات در تضاد و تناقض با هم بودند، خود بیانگر آن بودند كه ما دیگران را نفی نمیكنیم بلكه قائل هستیم كه آنها نیز بطور نسبی از حقانیت برخوردارند و این نسبت گاهی كم است و گاهی بیش. این اتفاق در اكثر الاهیون و الیاسین هم رخ داده بود. آنها هم تك فكری و تك اعتقادی نبودند و ما با احیاء فرهنگ تفكر و آموزش روشهای تفكر و سؤال سازی و برگزاری كارگاههای تفكری و مناظره و توصیۀ به آن، به این فضای تحقیق و تفكر و اندیشه ورزی، میدان بیشتری میدادیم.
ما فاقد صفت نفی بودیم بنابراین آن چیز نفت نیست چون نمیسوزد. و ما فرقه نبودیم چون جدایی طلب نبودیم. هرگز نگفتیم مرگ بر همه و درود بر ما. نه مستقیم و نه غیرمستقیم. بلكه گفتیم درود بر همۀ خداپرستان. درود بر همۀ حقیقت جویان. درود بر همۀ كسانی كه در جستجوی نور و نجات اند. درود بر همۀ زندگان كه به زندگی وفادارند. اما درود و سلام بیشتر بر آنانكه از نور و شعور بیشتری برخوردارند. درود و سلام بر آنانكه از حقانیت بیشتری بهره مند هستند. درود بر خدایافتگان كه خداوند را خوب تر و زیباتر و دوست داشتنیتر از بقیه نشان میدهند. درود بر صالحان و همۀ كسانی كه در فكر صلح و دوستی و پیوندند...
اگر مایعی نسوزد نمیتواند نفت باشد و اگر فرقه ای بر مرام جدایی و تفریق عمل نكند فرقه نیست. و الیاسین فرقه نبود زیرا نه فقط دیگران را نفی نمیكرد و شعار او مرگ نبود بلكه یك ضدفرقه بود چون عملكرد آن ضدفرقه ای بود. دیگران را میپذیرفت و بر همۀ هدایت شدگان و معرفت داران یا هدایت جویان و معرفت خواهان درود و سلام میفرستاد. برخی از كسانی كه در الیاسین بودند خود به مكتبها و فرقههای دیگری تعلق داشتند اما كسی آنها را مجبور نكرد كه اعتقادات خود را تغییر دهند یا به اعتقادات آنها توهین نكرد و مرگ بر آنها نگفت. الیاسین فرقه نبود چون شعار او درود و سلام بود نه مرگ، پیوند بود نه جدایی.
فرقهها عموماً دارای بنیانگذار و رهبری هستند كه این رهبر نه فقط مدعی و قائل به رهبری مذهبی آن است بلكه خود را داناترین در دین [مربوطه] میداند و بر رهبری مذهبی خود تأكید دارد. این مثل سپاهی است كه ضرورت دارد فردی كه در رأس آن است قائل به فرماندهی نظامیخود باشد و در عین حال خود را داناترین شخصیت نظامی(به نسبت اعضاء سپاه) بداند و بر فرماندهی خود تأكید داشته باشد. بنده در طول دوازده سال فعالیت رسمیو اجتماعی و در همۀ سالهای قبل از آن قائل به این نبودم و نیستم كه دارای سواد مذهبی ام یا كارشناس دینی هستم. بارها گفتم كه رهبر هیچ فرقه ای نیستم و اساساً رهبر مذهبی نیستم. بارها گفتم كه فرقه و فرقه گرایی را انحراف و مردود میدانم حتی اگر این موضوع بخواهد در ارتباط با خودم بوجود بیاید و این گفتنها از طریق بیانیههای مختلف در نطقهای عمومی، در جلسات نیمه عمومیو در مكتوبات بیان شده بود. آیا یك سپاه نظامیمیتواند بدون فرمانده باشد؟ آیا فرماندۀ یك سپاه میتواند بگوید كه من دارای سواد نظامینیستم؟ آیا فرمانده میتواند بگوید كه من فرماندۀ یك سپاه نظامینیستم و نمیخواهم باشم؟ آیا اصلاً چنین سپاهی امكان وجود یا تداوم حیات دارد، یا بلافاصله منحل و از هم پراكنده خواهد شد؟ اگر یك پیشوای مذهبی، بوضوح اعلام كند كه من پیشوای مذهبی نیستم، در امور مذهبی دخالت نمیكنم و با مسائل مذهبی افراد كاری ندارم، او دست به نابودی خود زده است. [4]
ما اینها را به همراه بسیاری از تصریحات دیگر، بارها و بارها گفتیم. هفته به هفته و سال به سال. حتی از این هم بدتر و شدیدتر گفتم. و گفتم كه نه تنها چنین و چنان نیستم بلكه اساساً مذهبی هم نیستم. یعنی آن فرماندۀ مجازی بگوید من حتی در حد یك سرباز هم نیستم. این به معنای خودكشی فرقه ای است ولی از آنجا كه ما از همان ابتدا فرقه نبودیم پس این اعلامها و تصریحات هم موجب خودكشی ما نشد بلكه به ازدیاد حیات جمعیت انجامید.[5]
[1] بياناتي از ايليا ميم رام الله ؛ برگرفته از آمين . نشريه داخلي موسسه علم موفقيت. وابسته به جمعيت الياسين
[2]بعضي از افراطيون يهود ميگويند همۀ معجزات عيساي ناصري دروغ و چشم بندي بوده است و براي تك تك آنها توجيهاتي ارائه ميدهند كه به نظر هم درست ميآيد . عين همين اتهام را دشمنان ديگر انبياء در زمان خود آنها بر آنها وارد ميكردند . بعلاوۀ اتهامات مشتركي كه هميشه دربارۀ منتخبان خداوند مطرح شده است و قرآن و كتاب مقدس پر است از اشاره به اين موضوع . اتهام دروغگويي، ديوانگي، سحر و جادو، قدرت طلبي و غيره . دربارۀ عيسي هم ميگفتند او همان تعليمات كتاب مقدس را تحريف كرده و دارد با زبان ديگري ميگويد . معجزات او دروغهايي ساختگي شمرده ميشد كه با مهارت ارائه ميشوند . همين اتهامات دربارۀ عرفاي بزرگ و اساتيد هم مطرح شده است . مثلاً ميگفتند منصور حلاج دروغگو است و ديوانه شده . در دادگاه او شهادت دادند كه او شعبده بازي و چشم بندي كرده . ميگفتند شمس تبريزي همجنس باز است به همين دليل مولوي ... يا او را جادوگري قهار ميدانستند كه مولوي را با سحر خود به تسخير درآورده است . اتهاماتي از اين دست زندگي اكثر بزرگان تاريخ را از خود پر كرده است . عيسي هم يكي از اين بزرگان استثنايي بود . منبع: عيسي و سايهها.
[3] يكي از بارزترين و مشهورترين اين تبليغات سوء در زمان صدر اسلام و در زمان حكومت امامان شيعه صورت گرفته است. در زمان حكومت حضرت علي(ع) انچنان تبليغات سوء عليه مولاي موحدان صورت گرفت كه زمانيكه آن حضرت در محراب عبادت به شهادت رسيد بسياري از مردم ميپرسيدند مگر علي نماز ميخواند؟
[4] بارها گفتهام كه من نه روحانىام و نه زاهد. نه قطبم و نه قديس. و آنطور كه گفته مىشود نه مذهبىام، نه عارفم، نه معلماعظمام، نه آواتار و نه چيزهاى مشابه ديگر. من خودم هستم. خودِ خودم نه كسى ديگر. به هيچ وجه اين و آن نيستم. بنده و مخلوق خداوندم. دوستان من كسانى هستند كه مرا همانطور كه هستم مىپذيرند و از ساير آشنايان مىخواهم كه مرا در ذهن خود با كفر و شرك و پليدى آلوده نكنيد زيرا من همان هستم كه مىگويم، نه بيشتر و اگر غير از اين باشد، ارتباط ما قطع خواهد شد و ما از همديگر محروم مىشويم.
[5] فيلم مربوط به موضوع تحليل اتهام فرقه عليه جمعيت الياسين، مبحثي طولاني است كه لازم است در كتاب جداگانه اي مورد بحث قرار گيرد. در ادامۀ بحث فوق ساير دلايل فرقه نبودن الياسين و ضدفرقه بودن اين جمعيت تشريح شده است كه بازنويسي اين فيلم در كتاب ديگري منتشر خواهد شد. (به نقل از يكي از شاگردان ايليا «ميم» )