اينها ويژگيهايي هستند كه با رفتارهاي فرقه اي تناقض داشته و با وجود آنها در يك جمع خصايص فرقه اي در آن بوجود نميايند. اينها را عناصر ضد فرقه اي ميناميم.
نسبت اين عناصر با فرقهگرايي مثل آب و آتش يا نور و تاريكي ؛ يا ويروس و ضد ويروس است. وقتي كه نور هست تاريكي وجود ندارد و وجود تاريكي با نور قابل جمع نيست و وقتي هم اين ويژگيها و مبناها در جمعي حاكم باشند ممكن نيست آن جمع فرقه باشد.
بر اساس دلايلي كه در اين متن ارائه ميشود، ما قائليم كه الياسين نه تنها فرقه نيست بلكه اصولا رفتارهاي ضدفرقه اي متعددي در آن وجود دارد كه مانع از تحول آن به فرقه ميشود.
از اين نظر الياسين الگويي از جمعيتي است كه تدابيري هوشمندانه در آن تعبيه شده كه دربرابر اين خطر (تبديل شدن به فرقه) مصون بماند.
1- نفي مستقيم فرقه بودن: يكي از عملكردهاي ضدفرقهاي الياسين «نفي مستقيم فرقه بودن» است. ايليا«م» مكرراً بطور صريح و تاكيدي فرقه بودن آموزشهاي خود را رد كرده است. اين عمل مانند نابودسازي هويت فرقه اي در يك جمع است كه يكي از مهمترين اركان فرقههاست. بطور مثال در بخشي از سخنان او آمده:
«تعليماتي كه به شما داده ام درباره هيچ دين و فرقهاي نيست. يافتم و ديدم و آموختم و به شما تعليم دادم. اين نه درباره شريعت است نه طريقت.»
تشكيل فرقه تلاشي براي كسب هويتي مستقل است و لازمه هر فرقه اعلام نوعي جدايي طلبي و متمايز كردن خود از ساير اديان و عقايد است. بنابراين تاكيد بر اين هويت براي بنيانگذاران و رهروان فرقهها ارزشي اساسي دارد.
از سويي اعلام هويت و سعي در تثبيت آن روشي براي رسميت بخشيدن به اين هويت است. لذا فرقهها جدايي طلبند و جدايي خود را از ديگر عقايد و شعبهها اعلام ميكنند تا به هويت خاصي كه براي خود و عقايد خود قائلند رسميت دهند. بنابراين اگر بنيانگذار و پيروان يك فرقه، «جدا بودن» و فرقه بودن خودشان را قبول نداشته باشند، نقض غرض كرده اند.
نكته ديگر اينكه استاد ايليا نه فقط ادعاي فرقهبودن نكرده و نه فقط اين ادعا را صريحا رد كرده، بلكه اصل و اساس فرقهگرايي را باطل اعلام نموده است. بطور مثال در يكي از بيانيههاي منتشره بين مستقيماً به نقل از ايليا«م» آمده:
«فرقهگرايي باطل است و در دين خدا راه ندارد».
و يا در اين سوال و جواب چنين ديدگاهي بوضوح ديده ميشود :
س – آيا شما گرايش به فرقه خاصي داريد؟ به نظر شما کدام فرقهها به نسبت بقيه صحيح تر و قابل قبول هستند؟
ج - مطابق كلام خداوند، فرقهگرايي و متفرق شدن در دين خدا باطل است. از كسي كه فرقهگرايي را باطل و مردود اعلام ميكند و آنرا به انجام ميرساند همانطور كه رسانده است، چگونه ميتوان انتظار داشت كه به فرقهگرايي آلوده شود؟ حقيقت نيازي به فرقهسازي ندارد...
«مُنيبينَ اِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ اَقيموُا الصَّلوةَ وَ لاتَكوُنُوا مَنَ المُشْرِكينَ. مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ کَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَالَدَيْهِمْ فَرِحُونَ.».
به او بازگرديد، از او بترسيد و نماز بگزاريد و از مشركان نباشيد. از آنان نباشيد كه دين خود را پاره پاره كردند و فرقه فرقه شدند و هر فرقهاي به هر چه داشت دلخوش بود.
2- آموزش انديشههاي ضد فرقه اي: مقوله ديگر كه در الياسين ديده ميشود اين است كه استاد ضمن آموزشهاي خود ديدگاهها و بينشهاي ضد فرقه اي را به شاگردان خود تعليم داده است.
بطور مثال تاكيد بر جوهر مشترك اديان، نگاه پلورال به حقانيت اديان، انحصاري ندانستن رستگاري براي جمع يا نژاد يا فرقه اي خاص از جمله ديدگاههاي ضدفرقه اي و ضد جدايي طلبانه ايست كه او بر آن تاكيد داشته است.
3- ايجاد رشد و استقلال فكري در شاگردان: رهبران فرقههاميخواهند هر چه بيشتر كنترل اعمال هواداران خود را بدست بگيرند، و به همين دليل سعي ميكنند آنها را (خصوصا از نظر ذهني) هر چه بيشتر به خود وابسته كنند.
برخي از فرقهها با ترويج عقلگريزي و نفي لزوم بكارگيري تفكر براي حل مسائل زندگي، هواداران خود را در حالتي از وابستگي ذهني نگه ميدارند تا جايي كه مريد براي حل مسائل مهم زندگي خود به نوعي به فرد مركزي در فرقه محتاج باشد. بنابراين هرگونه آموزشي كه اعضا را به سمت استقلال و توانمندي فكري و شخصيتي سوق دهد، نوعي آموزش ضدفرقه محسوب ميشود.
اما گرايش همه آموزشها در الياسين رساندن افراد به استقلال و رشد فكري و آموزش تفكر و تحليل و حل مسائل بوده اشت.
اعضاي الياسين تاكيدات استاد ايليا«م» درباره اموختن تفكر را ميدانند و به ان عمل ميكنند و اين روند به جرياني در اعضا تبديل شده كه نتيجه آن قدرت عمل و استقلال راي و برخورد عقلاني با مسائل است. اين در حالي است كه ما در فرقهها شاهد عكس اين رفتار و روند وابسته سازي فكري اعضا به رهبران فرقهها هستيم. از اين نظر ميتوان گفت كه عملكرد الياسين يك عملكرد ضد فرقه ايست كه در تضاد شديدي با فضاي حاكم بر فرقههاست.
4- تاكيد بر پيامبران و امامان بعنوان الگو: هر فرقه براي تثبيت هويت و استقلال خود نيازمند ارائه الگوهاي رفتاري درون فرقهاي براي خود است. به همين دليل بنيانگذاران هر فرقه خود يا نزديكانشان را بعنوان الگوي شاخص براي پيروان خود معرفي ميكنند.
اما ايليا«م» خود را الگوي شاگردان نميداند بلكه پيامبر (ص) و امامان (ع) و خصوصا حضرت علي (ع) را بعنوان الگوي مناسب معرفي كرده و شاگردان را به پيروي از اين الگو دعوت ميكند. او اين معنا را در شعار «شيعه علي، مانند علي» خلاصه كرده و به شاگردانش آموخته.
اين ديدگاه را بطور واضحي در كتاب جريان هدايت الهي ميتوان يافت: «من راهنما و معلّم آنان {شاگردان} هستم نه الگويشان. الگوي آنان پيامبران و امامان هستند.»[1]
اين در حالي است كه در الياسين پذيرش و آمادگي براي اينكه ايشان خودشان را بعنوان يك الگو معرفي كنند بسيار زياد بود. از سويي بسياري از طيفهاي الياسين ديدگاههاي مذهبي نداشتند و اين گفته براي آنان ديدگاهي دافع بودكه با اينحال واقعيت داشت و مورد تاكيد بود.
5- تاكيد بر قرآن بعنوان محك حقانيت انديشهها: انسان امروز در محاصره انواع انديشههاي گوناگون قرار دارد و هر روزي انديشه و عقيدهاي از گوشهاي از جهان مطرح ميشود. انسان بايد در اين ميان حق را از باطل تشخيص دهد. در اينجا اين سئوال مطرح ميشود كه اين انديشهها را با كدام ميزان و محك بايد آزمود تا به درستي يا نادرستيشان واقف شد؟
فرقهها جوابهاي خاص و انحصاري را به اين سئوالات ميدهند كه نشان دهنده نقطه نظرات مختص آن فرقه است. اما در الياسين بنابر تاكيد ايليا ميم اين مبنا رجوع به قرآن و احاديث معتبر بوده است. از نظر ايليا محك ومعيار قبول كردن يا مردود شمردن عقايد و آرايي كه امروزي در جهان تحت عناوين گوناگون مطرح ميشود يك راه اساسي دارد و آن اين است كه ببينيم اين عقايد با قرآن هماهنگي دارد و بررسي كنيم كه در احاديث معتبر تاييدات يا نشانههايي بر تاييد آنها يافت ميگردد يا خير؟
اين ديدگاه چنان در الياسين بنيادي بود كه شاگردان به مرور روزانه قران در صبح و شب سفارش شده بودند و اكثر شاگردان هم اين توصيه را انجام ميدادند. بطوريكه بعد از مدتي كساني كه در عمرشان يك بار هم قرآن را نخوانده بودند چندين بار قرآن را ختم كرده بودند. تشويق اعضا به انجام تحقيقات قرآني هم از مصاديق ديگر تاكيد ايشان بر قرآن است.
6- انتخاب آزاد : محدود كردن آزاديهاي فردي يكي از ابعاد فرقهها به شمار ميرود. از محدود كردن ارتباطات و علائق گرفته تا انتخاب همسر، شغل، دوستان.
محدود كردن امكان انتخاب نوعي اسارت رواني و از رفتارهاي فرقهاي است و در مقابل آن احترام به انتخاب اعضا يك رفتار ضدفرقه اي محسوب ميشود.
اما در الياسين انچه كه از استاد اموختيم نه محدود كردن زندگي و انتخابها بلكه گسترده كردن ان و مواجهه با ابعاد جديد زندگي بود. همه در انتخاب شيوه زندگي ازاد بودند و حتي الزام يا تضمين خاصي براي رعايت تعليمات استاد از ديگران گرفته نميشد. اما اعضا بطور خودجوش و غير سازمان يافته اي درباره تعليمات استاد غيرتمند بودند و همديگر را به رعايت تعليمات ياداور ميشدند.
در الياسين آزادي كامل براي همه وجود داشت و هيچوقت ما نشنيديم و نديديم كه حتي كسي در صحبتهاي درگوشي اش هم حرفي از محدود سازي انتخاب آزاد بزند يا مصداقي را بيان كند.
انتخاب شيوه زندگي، امكان انتخاب بهرهگيري از فرصتهاي تحصيلي، شغلي و... مانند همه افراد انساني ديگر براي اعضاي جمعيت الياسين هم وجود دارد. در واقع آموزشهاي ايليا«م» نه تنها اين امكان را براي كسي محدود نكرده، بلكه بواسطه رشد ديدگاهها و تفكر افراد امكان انتخاب هر چه بهتر را براي شاگردان ممكن كرده است.
7- نظر خواهي از مراجع ديني: همانطور كه ميدانيم طيف گسترده اي از پيروان استاد ايليا «ميم» در ايران شيعيان اثني عشري هستند. كساني كه با وجود تدين به دين و مذهب مشخص، تعليمات استاد را بعنوان تعليمات روشنگر و تعالي بخش تشخيص دادهاند.
نمايندگاني از اين طيف بنا بر توصيه استاد در مقاطع گوناگون با مراجع محترم شيعه بطور حضوري صحبت كرده و نظرات آنان را درباره استاد و تعليمات او خواستار شدهاند.
گذشته از اينكه هيچكدام از اين مراجع محترم نظري مبني بر فرقه اي بودن تعليمات ايشان بيان نكرده اند، نفس همين كار يعني نظر خواهي از مراجع تقليد، نشانه يك رفتار ضد فرقه اي است.
براستي كدام رهبر فرقه است كه شاگردانش را در رفتن نزد مراجع تقليد و كسب نظر آزاد بگذارد و اگر اين اتفاق افتاد با آنها برخورد نكند؟ در حالي كه ما در فرقه جريان بسته و محدود شده اطلاعات را شاهديم، در الياسين رفتاري معكوس آن را شاهد بودهايم.
در جمع بندي بايد گفت كه ممكن نيست كه در جمعي اين تعداد عناصر بنيادي ضدفرقه اي وجود داشته باشد و آن جمع را بتوان فرقه ناميد.