[1]
سينگر و همكارانش براي اولين بار مطرح كردند كهتدابير خاص عضوگيري و اعمال معنوي گروهها (استفاده از مراقبه، آواز، سرودهاي مذهبييا مانترا و مانند آن)، اراده و اختيار اعضا را تحتالشعاع قرار ميدهند و باعثميشوند آنها در كيشها بمانند و به تصميمات بهتر پشت پا بزنند. اما سئوال اين است كه انتخاب اين تئوري، مبناي علميو كارامد براي اين برخورد با فرقهها ميتواند باشد ؟ در اين مقاله نگاه كوتاهي به سابقه و كارايي اين تئوري از زبان كارشناسان خواهيم داشت.
****
مهمترين ركن اين نظريهها، تئوري شستشوي مغزي يا كنترل فكر است. ايده شستشوي مغزي، بعد از انقلاب مائوئيستي پيدا شد و توسط روزنامه نگاري به نام «ادواردهانتر» كه از حقوق بگيران سيا بود وارد بحثهاي عموميشد. پس از آن مارگارت سينگر و چند نفر ديگر با مبنا قرار دادن اين ايده، از آن بعنوان ابزاري براي حمله به اديان جديد يا آنچه كه توسط آنها فرقهها ناميده ميشد قرار گرفت.
اما همين ريشه يابي اين سئوال را پيش ميآورد كه چرا بايد يك تئوري اولين بار از طريق كسي كه از عاملان سازمان سيا بوده مطرح شود؟ شواهد نشان ميدهد كه ممكن است سيا با مطرح كردن اين نظريه قصد داشته كه طرحي امنيتي (و نه علمي) را در آمريكا پياده كند و از اين نظريه بعنوان بستر آن استفاده كرده باشد.
اما از نظر وجهه علمياين نظريه بهتر است از زبان يك كارشناس ديگر موضوع را بررسي كنيم. دكتر گوردون ملتون مدير مؤسسه مطالعه اديان آمريكا در سانتابار بارا، كاليفرنيا در باره نظريه شستشوي مغزي ميگويد:
در پايان دهه 1970 مخالفين اديان جديد با نظريه شستوشوى مغزى همگام شدند، فرضيهاى كه اعلام مىداشت اديان جديد اصولا براى جذب هوادار، مردم را اغوا مىكنند و آنها را به طورى درگير فرايند كنترل ذهن مىنمايند كه اختيار ملحق شدن، مشاركتبا ترك گروه را از آنها سلب مىنمايند . طى اوايل و ميانه دهه 1980 نظريه شستوشوى مغزى از همه طرف؛ از فلسفه حقوق گرفته تا مطالعات دين پژوهى، از روانشناسى تا مطالعات جامعه شناختى مورد توجه قرار گرفت . در ابتدا اين نظريه به خاطر اينكه در ظاهر توضيحى قابل قبول در توجيه شور و هيجان و دلدادگى كه ما در برخى اديان جديد با آنها مواجه هستيم! ارائه مىكرد، جذاب بود . اما براى هر پديدهاى كه اين نظريه ظاهرا توضيحى ارائه مىكرد دليل قانع كنندهاى نداشت .
براى نمونه، الگوى شستوشوى مغزى تصويرى كه از اديان جديد ارائه مىكند اغلب به شكل محيط زندان است كه افراد را در چنگ خود اسير ساخته و اجازه رهايى و فرار به آنها نمىدهد . اما وقتى اين گروهها حتى آنهايى كه بحثانگيز بودهاند را به طور وسيع در نظر مىگيريم درمىيابيم كه حد و مرزهايى كه ترسيم كردهاند كاملا نفوذپذيرند . تنها تعداد اندكى از تمامى كسانى كه با گروه در تماسند در مراسم گروه حاضر مىشوند و تعداد ملحق شوندگان حتى از اين تعداد نيز كمتر است . نيمى از كسانى به اين گروهها مىپيوندند بدون هر گونه مداخله بيرونى آنها را ترك مىكنند .
اين در ظاهر به يك پيش فرض «علمى» شبيه است اما در عمل فاقد كارايى يك نظريه علمى است . همانگونه كه بيستسال قبل زمانى كه نظريه شستوشوى مغزى رد شد، كار درستى بود اينك نيز بخشهاى باقيمانده اين نظريه از ارائه هر گونه اطلاعات تجربى و آزمايشپذير براى وقوع شستوشوى مغزى ناتوان است، اگر چه اينجا جاى طرح مجدد نزاع شستوشوى مغزى نيست اما بايد متذكر شويم كه اواسط دهه 1980 ما نظريه شستوشوى مغزى را رد كرديم; مستندات اين واقعيت در بسيارى از اسنادى كه از سوى مجامع آكادميك كه بيشتر دلمشغول اين بحثبودهاند، وجود دارد متعاقب آن دادگاهها نيز اين نظريه را رد كردند . رهآورد آن انكار اوليه آن بود كه در طى 15 سال گذشته مطالعات اديان جديد از آن بحث گذشت و بدون اينكه اشارهاى به نظريههاى شستوشوى مغزى داشته باشد، كارش را ادامه داد . دوم اينكه از نظر قانونى نيز دادگاه بر ضد اعمال فن بازپرورى حكم صادر كردهاند. فن بازپروري، تاكتيكي فراقانوني مبني بر ربودن فردي از افراديك گروه و قرار دادن وي در تحت فشار شديد رواني براي تبريجستن از گروه بود. اين فن روندي اجباري (غيرداوطلبانه) بود كه به گفته دكتر ملتون «مراقبتى بود كه از خود مريضى بدتر است.»
اين واقعياتي بود درباره نظريه اي كه امروز ديگر اثر چنداني از آن در جهان علميباقي نمانده و تنها طرفداران محدودي كه قدرت دفاع از اين نظريه را هم ندارند، به آن معتقدند.
اكنونروشن شده است كه نظريهي شستشوي مغزي هيچ فايدهاي در ايجاد بصيرت دربارهي جهانمتمايز گروههاي ديني جديد ندارد.
اما عجيب اين است كه با وجود در دسترس بودن همه اين اطلاعات، دستگاههاي اطلاعاتي بعضي از حكومتهاي اسلاميبراي برخورد با جريانهاي اجتماعي و جنبشهاي معنوي جديد از اين نظريه پيروي كرده و ميكنند. غافل از اينكه اين تئوري در همان زمان مطرح شدن در آمريكا هم نه تنها موفقيتي نداشته بلكه برخي كارشناسان عقيده دارند كه گسترش اديان جديد در سالهاي بعد ناشي از تاثيرات پيش بيني نشده بكارگيري همين تئوري است. [2]
[1]رجوع شود به ويژه نامه كژراهه
[2]منابع: جنبشهاي ضد كيش- مصاحبه اي با جيمز گوردون ملتون - مطالعات اديان جديد؛ گذشته و حال/ گوردون ملتون - جنبشهاي نوپديد ديني و مخالفان آنها در آمريكاي قرن 21