«یینگر» فرقه را به عنوان گروهی ساده و پویا معرفی میكند كه اعتقادات مشتركی دارند. «نیبوهر» فرقه را تشكیلاتی با شرایط معین و خاص میداند كه به فرقه گرایی گرایش دارد. به تعبیر دیگر، «فرقه» واژه ای است كه بر گروه یا حزبی دلالت دارد كه نظریات و پیشوای مشتركی دارند و بنابراین، برای گروههای فلسفی و سیاسی نیز میتوان این واژه را به كار برد؛ همان گونه كه در مفاهیم مذهبی به كار میرود.
تعریف دیگری بیان میكند«فرقه» به معنای راهی است كه رهروی در آن حركت میكند و همچنین راهكارهای علمیو نیز نظامی، فكری و رفتاری ارائه كرده و در مجموع، یك مكتب سیاسی و فلسفی است و خود نیز به عنوان نوعی سازمان دینی خاص شناخته میشود.
این واژه در زبان فرانسه، در آغاز، به گروهی از افراد اطلاق میشد كه اعلام میكردند از آیینی خاص پیروی میكنند. سپس معانی محدودتری یافت؛ از جمله:
الف) تجمع خاص اشخاص كه به آیینی گرویده اند ولی توسط همگان به رسمیت شناخته نشده و در نهادهای اساسی جامعه قرار گرفته اند.
ب) گروهی كه به عمد خود را از جمعی وسیع و اصلی و یا سلسله اندیشهها و باورهایی خاص جدا ساخته اند. در این معنا فرقه در برابر سازمان دینی قرار میگیرد.
ج) در معنای اصولی فرقه، انقطاع و یا دست كم، طرد از یك آیین است كه آن آیین از نظر جامعه شناختی «تبه گشته» و از نظر انسانی «منحط» شناخته شده است.
تعبیر دیگر درباره واژه «فرقه» بر گروه یا حزبی دلالت دارد كه نظریات و پیشوای مشتركی دارند و بنابراین، برای گروههای فلسفی و سیاسی نیز میتوان این واژه را به كار برد؛ همان گونه كه در مفاهیم مذهبی به كار میرود.
در فرهنگ سیاسی فرقه معادل کلمه کالت (Cult) است و معنی آن در فرهنگ انگلیسی آکسفورد چنین آمده است: "1- یک سیستم مذهبی پرستش، بخصوص در اجرای مراسم و عبادات. 2- وفاداری، شیفتگی، از خود گذشتگی نسبت به یک فرد. از ریشه کالتوز در لاتین به معنی پرستش. "
در فرهنگ تاریخ لغات آکسفورد در باره تاریخچه لغت کالت چنین آمده است: کالت ابتدا" بمعنی ابراز سر سپردگی به موجود الهی بوده است. ورود این لغت به انگلیسی از لغت کالتوز بمعنی پرستش است. از شروع دهه 1960 استفاده این لغت در زبان انگلیسی محدود به اشاره به یک پدیده فرهنگی شده که معمولا" تعداد محدودی از افراد (اغلب جوان) را بخود جذب میکند.
مارگارت تالر سینگر فرقه را با سه ویژگی اصلی ؛ دارا بودن رهبر مستبد و خودكامه، ساختار هرمیقدرت، و استفاده از برنامه مجاب سازی (بازسازی فكر یا شستشوی مغزی) توصیف میكند.
این در حالی است كه هیچیك از این ویژگیها به تنهایی برای فرقه نامیدن یك جمع كافی نیستند. بطور مثال ساختار هرمیقدرت تنها در فرقهها دیده نمیشود و امروزه در بسیاری از سازمانها، نهادها و دولتها و حكومتها چنین ساختاری دیده میشود. ضمن اینكه میدانیم كه تئوری سینگر در مجامع علمیو قضایی مردود اعلام شده و بر علیه آن حكم صادر شد.
سایت دیده بان فرقه در تعریف فرقه اینطور مینویسد: تعریف مدرن از فرقه کنترل ذهنی، عبارت از هر گروهی است که از کنترل ذهن و تکنیکهای عضو گیری فریب دهنده استفاده میکند. به عبارت دیگر فرقهها به مردم کلک میزنند تا آنها را جذب نمایند و آنها را فریب میدهند تا در فرقه بمانند. اما این تعریف نیز دقت كافی را ارائه نمیدهد و مانند تئوری سینگر مورد توافق جامعه عملی نیز واقع نشده است. ضمن اینكه دو تئوری اخیر بیش از آنكه نگاه علمیرا در نظر داشته باشند ناشی از دیدگاههای امنیتی هستند.
همانطور كه پیداست بسیاری از تعاریف فوق به اندازه كافی جامع و مانع (و خصوصا مانع) نیستند و در اكثر موارد بر بسیاری از گروههای خودجوش مردمیهم ممكن است دلالت پیدا كنند. این موضوع زمانی اهمیت میابد كه این تعاریف ناقص ممكن است مستمسكی برای وارد كردن اتهامات به گروههای مردمیباشند.